eitaa logo
عصرانه (تقی شجاعی)
231 دنبال‌کننده
895 عکس
255 ویدیو
5 فایل
دخمه‌ای مجازی جهت داد زدن با صدای: #تقی_شجاعی 😎 ( فعال انفرادی🚶 نویسنده پلنگ‌زخمی، احتناک، وقتی‌بابا‌رئیس‌بود، شریان و...) ارتباط با ادمین: @Shojaei66 اینستاگرام: https://www.instagram.com/taghishojaei66?r=nametag
مشاهده در ایتا
دانلود
خواب دیدم بالشت شده‌ام. تو مرا زیر سرت گذاشته بودی. زیر سرت. همان‌جایی که همیشه دلم می‌خواست ببینم تویش چه خبر است. کله‌ات داغ بود. و موهایت نمی‌توانست داغی چیزهایی را که توی کله‌ات است بگیرد. باورش سخت است ولی روسری نداشتی و من داشتم موهایت را می‌شمردم. به هزار و سیصد و شصت و شش که رسیدم غلت خوردی و آمار از دستم رفت. می‌خواستم توی گوشَت که در اختیارم قرار داده بودی بگویم: دوستت دارم. اما ناگهان دودی از گوش‌هایت بیرون آمد. دود داغی که منشااش کله‌ات بود. همانجایی که فکرها، عاطفه‌ها و احساس‌ها باهم جمع می‌شوند و درباره محبوبیت یا منفوریت یک نفر تصمیم می‌گیرند. با دقت دود را کنکاش کردم. توی دود با خطی ماورایی نوشته بود: مرده‌شورت را ببرند. اولش فکر کردم من را می‌گویی. بعد که سرت را چرخاندی و آن یکی گوشَت را روی دهانم گذاشتی، از آن یکی گوشَت هم دود دیگری بیرون آمد که تویش نوشته بود: خیلی منتظر شدم، ولی نیامدی. فهمیدم که نه. داشتی مرده‌شورِ دیگری را می‌بردی. از خواب که بیدار شدم دیگر بالشت نبودم. آدم بودم. یعنی شبیه آدم بودم. ولی به هرحال تو نبودی. و بالشتم از شدت عمق خوابِ گرمم خیس شده و توی سرمای آذر یخ زده بود. ◇◇◇ ✍ [ @asraneh313 ]
نام مادر با یلدا گره خورده است؛ نه فقط امسال که هر سال، شبِ سردِ یلداها با آغوش گرم مادرها و لبخند دلنشین آنهاست که سحر می‌شود. آنها که مادرشان جهان‌شان را ترک کرده است، می‌فهمند رابطه‌ی مادر و یلدا و خوشی‌های زندگی را. مادر؛ طولانی‌ترین شب‌های رنجِ زندگی را با بودنش، با دستان مهربانش و با لبخندی که هیچ‌گاه در هیچ شرایطی ساختگی نیست و همیشه از اعماق قلبش است از سر فرزندانش می‌گذراند.‌ مادر؛ یک تنه یک فصل است، یک فصلی که میان اندوه و ما فاصله می‌اندازد. مادر؛ یک تنه یک فصل بهار است برای همه‌ی زمستان‌های زندگیِ همه‌ی آدمها. ما اما وقتی به عمق معنای واژه‌ی مادر پی می‌بریم که دیگر نداریمش. که دیگر نمی‌بینمش و دیگر دستان گرمش را روی سرمان لمس نمی‌کنیم. خدا همه‌ی مادرانی را که سایه‌شان از سر دنیای فرزندانشان کوتاه شده است، قرین رحمتش کند؛ و به همه‌ی مادرانی که سایه‌سارِ زندگیِ فرزندانشان هستند عمر با عزت عطا کند. در این شبِ میلادِ عزیزترین مخلوقِ آفرینش دعا کنیم؛ دعا کنیم که خدا ما را از دعای مادران‌مان بی‌بهره نگذارد. که اگر کسی دعای مادر پشت‌سرش نباشد تمام روزهایش از اندوهِ دنیا یخ می‌زند؛ یخ می‌زند، یخ می‌زند، و می‌میرد. و خدا کسی را که مرده است به حال خود رها می‌کند... 🍃🍃🍃 ❤️ ✍ [ @asraneh313 ]
هدایت شده از عصرانه (تقی شجاعی)
✍۹ دی سالگرد جمهوریت است. خوب است این را به نسل‌های نو منتقل کنیم، این طایفه که فرت و فرت در ایام انتخابات از جمهوریت و رفراندوم حرف می‌زنند همان‌هایی هستند که در سال ۱۳۸۸ زیر بار نتیجه‌ی جمهوری‌ترین انتخابات ریاست‌جمهوری، و بزرگترین رفراندوم پس از ۱۳۵۸ نرفتند. همان‌هایی که بزرگترین دروغ سیاسی پس از انقلاب را در جامعه نشر دادند و ادعای تقلب در انتخابات کردند. و استدلال‌شان برای اثبات این دروغ این بود که میرحسین موسوی داماد لرستان است و امکان ندارد لرستانی‌ها او را رها کرده و به احمدی‌نژاد رای دهند!!! همان‌هایی که شعار آزادی سر دادند و مدام برای آشوب خیابانی بیانیه منتشر کردند. نه حاضر به ارائه‌ی سند برای حرف‌هاشان شدند و نه حاضر به گفت‌وگوی تلویزیونی. از قِر دادنِ زن‌ها برای اهداف سیاسی خود بهره بردند و زن‌هایی را که طرز فکری متفاوت با آنها داشتند مورد تحقیر و اهانت قرار دادند. خیابان‌ها و مغازه‌ها و بانک‌ها را به اسم "جنبش سبز" به آتش کشیده و به رنگ سرخ و سیاه درآوردند، بسیجی‌ها و ریش‌دارها و چادری‌ها را کتک زدند، از خمینی دم زدند و آرمان خمینی را با شعارهایی مثل نه غزه نه لبنان لگدمال کردند، بدلی برای ولایت فقیه تراشیدند تا نظام را عوض کنند، روز عاشورا به رقص و پایکوبی پرداختند و بزرگترین اهانت‌ها را به پرچم و کتیبه‌ی اهلبیت کردند و همان‌ها از سوی شخص میرحسین موسوی، با عنوان "مردان خداجو" خطاب شدند. پای سرویس‌های جاسوسی اسرائیلی را به کشور باز کردند و امید به فتح ایران را در دل دشمنانش بارور کردند. همان‌هایی که به مدت ۸ ماه پس از پایان انتخابات، کشور را ناامن کردند و باعث تصویب شدیدترین تحریم‌ها علیه ایران شدند. تمام زورشان را زدند که به جمهوریت لگد بزنند و نظام را وادار به تسلیم دربرابر خواسته‌ی نامشروع خود مبنی بر ابطال انتخابات ۸۸ کنند و سر آخر در نهم دی ماه، از دست جمهور تو دهنی خوردند. یا بهتر است بگوییم سیفونی به روی هیکل‌شان کشیده شد و آنها به سمت فاضلاب تاریخ رهسپار شدند. حالا این روزها طرفداران این طایفه نگران جمهوریت‌اند! نگران حضور مردم در انتخابات. خوب است نسل نوجوان ما بداند، در جمهوری بودن این نظام همین بس: عمده‌ی افرادی که در فتنه‌ی ۸۸ فعال بودند در دولت حسن روحانی به کار گرفته شدند و جزو مسئولان رده بالا مشغول به خدمت شدند و ما طعمِ رئیس‌جمهور شدن میرحسین موسوی را در قاموس حسن روحانی به خوبی چشیدیم! و هنوز جای برجام‌مان درد می‌کند! 🍂🍂🍂 ۹ دی برای همین است که نباید فراموش شود. ۹ دی سندی از جمهوریتِ نظام است. جمهوریتی که طایفه‌ی اصلاح‌طلبان تنها وقتی نگرانش هستند که خودشان قرار است بر مسند قدرت نباشند. ♧♧♧ ✍ [ @asraneh313 ]
آن موقع‌ها که من به دنیا آمدم تولد مد نبود. تولد البته مد بود، جشن تولد زیاد مد نبود. پشت‌سر هم به دنیا می‌آمدیم و شلنگ تخته می‌انداختیم و یکهو آنقدر بزرگ می‌شدیم که پایمان را هم جلوی بابایمان دراز نمی‌کردیم. که اگر می‌کردیم بابایمان کمربندش را برمی‌داشت و برای خودشیرینی پیش بابای خودش ما را کبود می‌کرد که اوهوم! یعنی چه که ادب نداری؟ بابابزرگ هم بادِ گلویش را توی صورت دنیا خالی می‌کرد و به فرشتگان و جن‌های دوروبرِ خلقت فخر می‌فروخت که ببینید چه پسری تربیت کرده‌ام که حواسش هست پسرش را چطور تربیت بکند؟ آن موقع‌ها زاد و ولد زیاد بود. رئیس‌جمهورها و سایر بستگانش برای اینکه جلوی پدر و مادرها را بگیرند که جلوی خودشان را بگیرند کلی زور می‌زدند، کلی فیلم و پوستر و شعار تولید می‌کردند که فرزند کمتر درست بکنید تا درست‌تر زندگی بکنید. حالا بقیه‌ش به من ربطی ندارد که رئیس‌جمهورها طی سال‌های بعد، برای کنترل این زاد و ولد مجبور شدند اقتصاد مملکت را طوری درست بکنند که ملت حواسشان از خود بچه و شیرین‌کاری‌هایش که دلشان را برده بود و عامل اصلی تولیدات بی‌رویه بود، به سمت قیمت پوشک و مسکن و خورد و خوراک بچه‌ها پرت بشود. بله، من داشتم این افاضات را طرح می‌کردم که به اینجا برسم که من توی زمستانِ سختِ دنیا به دنیا آمده‌ام. وسط یخبندانِ دی. و برای همین هم هست که همیشه زمستان که شروع می‌شود زودی سرما می‌خورم. انگار سلول‌هایم هنوز هم تحت تاثیر فرشته‌ها معترضِ به دنیا آمدنم هستند؛ که این آنی نیست که قرار بود باشد. و حالا که ۳۷ سال از آن روزِ برفیِ زیبا می‌گذرد و من به ۳۸ سالگی پا گذاشته‌ام هنوز آبریزش‌های بینی‌ام دارند بهم هشدار می‌دهند که: هوی پسر! کمتر از ۳ سال مانده که شیطان پیشانی‌ات را بوس کند و بگوید: خب! این هم از این! تولدت چند مثقال مبارک؟! ✍ ۱۶ دی ماه ۱۴۰۳ [ @asraneh313 ]
عصرانه (تقی شجاعی)
ای انسان! به چه چیزت می‌نازی؟! ما با باد، می‌توانیم به بادت دهیم... #آتش‌سوزی_کالیفرنیا پ.ن: طبق
آه، باد، آتش کودکی در پایین‌شهر جهان؛ آنجا که نمرود برای آرزوهای انسان آتش روشن کرده بود، آه می‌کشید. آتشِ عروسکش را با خاکِ سرزمینش خاموش می‌کرد و آه می‌کشید. با پاهای زخمی‌اش دنبال آغوش مادرش زیر خروارها بمب آمریکایی می‌گشت و آه می‌کشید. باد، صدای آهِ او را شنید. سوار بر ابر آرزوها شد و خودش را به بالاشهر جهان رساند؛ آنجا که سیاستمدارهایش به آسمان جفتک می‌انداختند و از وزیر جنگ خود؛ هامان، می‌خواستند که برای آنها آسمان‌خراش‌هایی عظیم درست کند تا بروند بر صورت آسمان خراش بیندازند! باد کنار خاک ایستاد. آب، خودش را کنار کشید و شهر خشک شد. آتش با تمام وجود خیمه زد بر جهانِ ابرقدرتی که دو روز پیش به ما می‌گفت: "جهان‌تان را جهنم می‌کنم‌." 🍃🍃🍃 پ.ن۱: دعای امام سجاد(ع) برای قلدرهای جهان: خدایا! دلهاشان را پر از رعب و وحشت کن! میان آنها و جنگ‌افزارشان جدایی افکن! بندهای دلشان را بگسل! در راه‌ها سرگردانشان ساز! سپاهی از ملائکه را بر آنان برانگیز تا بر آنان عذاب بارند، چنانکه روز بدر کردی. شوکت‌شان را ریشه‌کن کن! و جمعیتشان را پراکنده نما و دلهاشان را از آرامش تهی ساز! پ.ن۲: روشنفکرهای عزیزی که در بمباران ۱۵ ماهه‌ی غزه با بمب‌های آمریکایی، بخاطر دندان‌درد نتوانستند دهان مبارک‌شان را باز کنند و حالا برای همدردی با لس‌آنجلسی‌ها درحال پریدن از روی آتشِ شمع هستند؛ توجه داشته باشند که طبعا این دعاها برای سیاستمدارها و انسان‌های پَستی است که بغضِ آسمان را بر دل دارند، نه انسان‌های معمولی و مستضعفِ فکری که قربانیِ سیاست‌های حیوانیِ آنها هستند. ◇◇◇ ✍ [ @asraneh313 ]
پدر که می‌شوی تازه می‌فهمی وقتی می‌گویند فلان شهید بچه‌ی سه ماهه و یکساله و چندساله‌اش را گذاشت و رفت جبهه یعنی چه. تازه می‌فهمی دل کندن از بچه‌ای که با شنیدن صدای گریه و خنده‌هایش انس گرفته‌ای، چه معنایی دارد. تازه می‌فهمی که با قد کشیدن‌های لحظه‌ایِ تو، پدرت چقدر قامتش لحظه‌ای، خمیده شده است. تازه وقتی به سپیدی موهایش نگاه می‌کنی می‌فهمی چقدر مو به مو برایت زندگی صرف کرده است. تازه می‌فهمی که پدرت چقدر دوستت داشته، و تو چقدر نفهمیده‌ای دوست‌داشتن‌هایش را؛ که پشت سبیل‌هایش پنهان کرده بوده، تا زمختی‌های زندگی او را از پای درنیاورد. شاید برای این چیزهاست که می‌گویند پدر اگر دعا کند حتما دعایش می‌گیرد. و پدر اگر بغض کند خدا برایش بغض می‌کند. برای سلامتی پدرهایی که سایه‌شان بالاسر بچه‌هایشان است و شادی روح پدرهایی که از ابدیت برای فرزندان‌شان دعای خیر هدیه می‌دهند؛ صلواتی بفرستیم. ❤️ 🍃🍃🍃 ✍ [ @asraneh313 ]
می‌دانی من قد بلندم. توی دنیا جا نمی‌شوم. قدبلندها توقعات‌شان از دنیا بلند است. و وقتی که بهشان نمی‌رسند به این نتیجه می‌رسند که دنیا خر است. و بسیار از اینکه بهشان سواری نمی‌دهد حرصشان می‌گیرد. برای همین هی خر را یعنی دنیا را گاز می‌گیرند. خر را هم که می‌دانی وقتی گاز بگیری یک گله گاو می‌شود. برای همین‌ چیزهاست که دنیا ما قدبلندها را دوست ندارد. هی شاخمان می‌زند هی شاخمان می‌زند هی که شاخمان می‌زند ما پرت می‌شویم آن طرف دنیا. آن طرف دنیا هم که دره است. بعدش ما می‌افتیم. و از دنیا اخراج می‌شویم. و تو می‌مانی با دنیایی که من تویش نیستم. راستی تو گفتی چند سانتیمتر هستی؟ 🍂🍂🍂 ✍ [ @asraneh313 ]
چند دلار می‌دهی تا نامت در کنار خمینی ثبت شود؟! راستش را اگر بخواهی ارادت ما به خمینی با قیمت دلار جابه‌جا نمی‌شود. ما هم‌مسلکان همت‌ایم و کاری با همتی‌ها که انقلاب‌شان fatf دارد نداریم. همتی‌ها می‌آیند و همت‌همت قیمتِ زندگی ما را بالا می‌برند و بعدش می‌روند مثل برخی روحانی‌ها به تاریخ می‌پیوندند. همت‌ها اما می‌مانند. همت‌ها چون نامشان با نام رهبرشان گره خورده و چون خون‌شان را برای رنگ کردن پرچم ایران هبه کرده‌اند نامشان در قلب تاریخ حک می‌شود. نام آنها که تانک از رویشان رد شد اما ترامپ نتوانست به صد فرسخی‌شان نزدیک شود. و مجبور شد با پهباد و موشک تکه‌تکه‌شان کند. و هر تکه‌شان یک شهید در یک محله از ایران ساخت برای نسل‌های بعدی که انقلاب را از دور دیده بودند. و در گوش آنها زمزمه کرد: این انقلاب بی‌نام خمینی؛ -همان خمینی که آمریکا را شیطان بزرگ خواند و گفت توحیدمان کم است که آمریکا را ابرقدرت می‌دانیم- شناخته شده نیست. آری برادر! ما انقلاب‌مان را از توی جوی خون آورده‌ایم و با کنوانسیون‌های جهانی که ما را زیر پای قلدرها می‌خواهند تاخت نمی‌زنیم. ما همان فرزندان در قنداقه‌ی تاریخِ همان خمینی هستیم که ابرقدرتش خدا بود. و یک دنیا را ماتِ انقلاب خودش کرد. تو بگو چند دلار می‌دهی تا نامت در تاریخ در کنار او ثبت شود؟! 🇮🇷✌️ ◇◇◇ ✍ [ @asraneh313 ]
حالا خیلی خودتان را ناراحت نکنید پوست‌تان خراب بشود. ما قول می‌دهیم انقلاب را آنقدر کش بدهیم که نفری یکبار محبوبانِ شما رئیس‌جمهور بشوند و از گل و بلبلِ دوران شما هم در کنار آرمان‌ها عکس یادگاری بکشیم. به هم پریدن ندارد که. اتفاقی است که افتاده. تقصیرش هم گردن همه‌ی کسانی که نمی‌فهمند کجای تاریخ ایستاده‌اند و اولویت جامعه‌شان الان چی هست. واقعیت امروز ما همان است که امام زمان(عج) فرمود: اگر دور هم جمع بودید امر ما به تعویق نمی‌افتاد. واقعیت امروز این است که همان کسانی که روزی تجمع مومنان حول ولایت را بر سرِ نوجوانی‌های ما جار می‌زدند خودشان آتش‌بیارِ معرکه‌ای هستند که هیچ غالب و مغلوبی ندارد. همان کسانی که وقتی شهید رئیسی هم بر سر کار بود همیشه طلبکار بودند و آنقدر غر زدند که رئیسی درد دلش را پیش رهبرش برد و بعید هم نیست که از دست همین‌ها آرزوی شهادت در اسرع وقت را کرد که خدا آنگونه بی‌هوا او را برد و اینگونه توی کاسه‌‌ی ما حزب‌اللهی‌ها گذاشت. که دوباره همان‌هایی بر سر کار بیایند که سال‌هاست برق انقلاب را فوت می‌کنند تا قطع شود. تو بگو کسانی که هم‌فکران و برادران خود را نمی‌توانند تحمل کنند و آنچنان از رئیس‌جمهور نشدنِ محبوب‌شان ناراحت‌اند که پس از ۸ ماه هنوز مشغول فحش دادن به دیگری هستند؛ کجا و چگونه مدعیِ شراکت در انقلاب جهانیِ مهدوی خواهند بود؟ ◇◇◇ ✍ [ @asraneh313 ]
خدایا! به قدرِ دَه دنیا ممنونم ازت که با آنهمه گناهی که طی یک سال اخیر از من دیدی باز هم نکُشتی‌ام و اجازه دادی ماه رمضان امسال را هم ببینم. خدایا! یادت هست پارسال این موقع‌ها بود که می‌گفتم که این توبه آخرین توبه‌ام خواهد بود؟ خدا کند که یادت نباشد. چون نبود. من راستش رویم توی دیوار؛ امسال هم آمده‌ام همان حرف قبلی را بزنم. خدایا! ازت ممنونم که هر سال یکبار دست‌های شیطان وجودم را می‌بندی تا بی‌گدار به آب نزنم. اگر می‌شود بکُشی‌اش چون زورش خیلی زیاد است و هی گولم می‌زند و ازم آب می‌خواهد و من دلم برایش می‌سوزد و تا می‌روم برایش آب ببرم گازم می‌گیرد. سال‌هاست که همینطور شده و من هاری گرفته‌ام. خدایا! هرچند از من بخاری برای امام زمان گرم نمی‌شود، اما به خاطر تمام آنهایی که زندگی‌شان با او عجین شده، دستم را بگیر و به سمت او بکِش؛ تا آنجا که بین من و دشمنان او آنقدر فاصله بیفتد که نتوانند روی من برای غمگین کردنش حساب باز کنند... ♡♡♡ ♡ ✍ [ @asraneh313 ]
آدم مگر دنبال این می‌رود که ببیند سگ‌ها کجا و به چه کیفیتی دستشویی می‌کنند؟! نوجوانی که آهنگ‌های ساسی را گوش می‌دهد باید تکلیف خودش را با دینی که انتخاب کرده روشن کند. و اگر روشن کرد و سمت او رفت تو کجا زورت می‌رسد به کسی که در این معرکه‌ی روشن طرف او را گرفته به سمت خودت بکشانی؟ لست علیهم بمصیطر. اینکه به بهانه‌ی نجات نوجوان برویم ببینم فلان انترِ مجازی چه فاضلابی تولید کرده است یا وقت بگذاریم برای او جوابیه بنویسیم و محکومش کنیم همان‌قدر فایده دارد که شستنِ سگ توی حمام برای رفع نجاستش! ضمن آنکه فانتزیِ انترهای مجازی و حشراتی چون ساسی همین است که دیده شوند. نثار تف هم به آنها اتلاف آب است. باور کن همین‌قدر هم که وقت گذاشتم این چند تا فحش را نوشتم احساس خسران بهم دست داد.😢 ♧♧♧ ✍ [ @asraneh313 ]
غول چراغ جادو از داخل خودکارم بیرون آمد و ازم پرسید: ارباب! از من چیزی بخواه تا مفت بهت بدهم. گفتم پسرجان الان مفت لگد هم به هیچکس نمی‌زنند تو چطور میخواهی هرچه بخواهم را بهم بدهی. گفت من فرق دارم. من غولم. گفتم اگر راست می‌گویی کاری کن امسال کش بیاید. گفت چندسال؟ با خودم گفتم حالا که سنگ مفت است و گنجشک مفت، بگذار اصلا از اول زندگی کنم. بهش گفتم ۳۷ سال. تفکری کرد و بعد گفت: باشد قبول. ولی کاش به جای این، یک آرزوی بهتر می‌کردی. گفتم چطور؟ گفت تو هزاربار هم اگر برگردی و ۹۹۹ زندگی قبلی را قضا کنی باز همان غلط‌های زندگیِ بار اول را تکرار خواهی کرد. تا خواستم آرزویم را عوض کنم و ازش بخواهم کنترل قیمت سکه را بدهد دست من تا خودم بالا پایینش کنم غول رفته بود داخل خودکارم و از توی شیشه‌ی آن داشت به من ۲ نشان می‌داد. منی که حالا دیگر باید ۳۷ سال صبر می‌کردم به الانی برسم که غول قرار است بار دیگر از خودکار بیرون بیاید. ♡♡♡ ✍ [ @asraneh313 ]