به نام خدای مهربون❤️ فیل کوچولو🐘🐘🐘 درجنگلی سرسبزوقشنگ،وپرازگل های رنگارنگ ،حیوانات زیادی کنارهم زندگی میکردند. صبح که می شد،همه حیووونها مشغول کاروتلاش بودند. بچه هاهم مشغول شیطونی وبازی بودند.وصدای دادوفریادشون تااسمون بلند بود. امافیل کوچولو تنهایه گوشه نشسته بود، وباحسرت !!!!به بازی بچه خرگوش وسنجاب وبقیه دوستانش نگاه میکرد واه می کشید.😂😂😂 اخه هیکل فیل کوچولو ،به نسبت بقیه دوستانش خیلی گنده بود ونمیتونست خوب بدوبدوکنه وبعضی وقتهاهم خرطوم بلندش موقع بازی زیرپاش گیرمیکرد. اون باخودش فکرمیکرد: اخه خرطوم به این بلندی به چه دردش میخوره؟؟؟؟ یه روزصبح بچه خرگوش گفت: بچه هابیاید امروزبریم کناررودخانه، واونجاحسابی باهم اب بازی کنیم. همه موافقت کردند وبه سمت رودخانه راه افتادن ،توراه باهم اوازمیخوندند ودنبال پروانه هامیکردند. به رودخانه که رسیدند، بچه هاشروع کردن به اب تنی ، بچه فیل ترسید که دوستانش زیر پاهاش بمونن ،بخاطر همین یه گوشه زیرافتاب لم داد . وچرت میزد. اون توحالت خواب وبیدار بود، که صدای ناله شنید. ازجاش بلندشد وبه دنبال صداراه افتاد. فیل کوچولو همینطوررفت ورفت ، تارسید به یه گل قرمزوقشنگ، که داشت ناله میکرد. فیل کوچولوازگل پرسید: چراداری ناله میکنی؟؟؟؟ گل گفت: دوردوزه بارون نیومده ومن خیلی تشنه هستم ،وگلبرگهام دارن پژمرده میشن!!! 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨💦💧💦💧 فیل کوچولورفت توفکر ؛بعدباخوشحالی گفت : فهمیدم!! الان برات اب بیارم. بعد بدوبدورفت ،کناررودخانه ;وخرطومش روپرازاب کرد وریخت پای گل . گلبرگها وقتی اب بهشون رسید،جون تازه ای گرفتند،دوباره شاداب وزیباشدند. 🌹🌹🌷🌹🌷🌺🌸🌺🌸 گل قرمزازفیل کوچولوخیلی تشکرکرد. فیل کوچولوگفت: ازاین به بعدهرروزمیام وخرطومم روپرازاب میکنم، وبه شمااب میدم . تادیگه هیچوقت تشنه وپژمرده نباشید. فیل کوچولو دیگه ازدست خرطوم بزرگش عصبانی نبود .چون تونسته بود به وسیله اون به یک گل زیبا کمک کنه.😊😊😊😊😊😊 (خانم نصر آبادی) https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490 اسراردرون