🏴📖 قلم هنوز ز زخم تو می‌شود خونبار به رنگ خون شده الفاظ شعر من انگار به خاک و خون تن رنجور کودکان غریب به غم نشسته ببین مادری به روی مزار بیان قصه نمرود و آتش کوه است خلیل در دل این آتش جفا پیکار خرابه، خون، تن بی سر، اسیر دست جفا به چشم من همه کرب و بلا شود تکرار کنار قبر پدر آرمیده یک دختر پدر که رفت شده همدم تو سنگ مزار هنوز قصه ایتام کوفه دیدنی است انا الیتیم که می‌گفت طفل در آوار شبی که زینت سقفش شده گلوله و توپ شده اسیر غم و دود صبح تیره و تار به حسرت شب پر از ستاره‌های امید چه چشم‌ها که به خون گشته تا سحر بیدار ✍🏻 سیده فاطمه صغری زیدی ═🇵🇸════🖤═ @astanehmehr | «آستانِ مهر» ═✤✤✤✤✤✤✤═