📖 💎 اول جنگ(حوالی دهه شصت) مدیرمدرسه‌ی راهنمایی ۱۵خرداد دزفول بودم، مدرسه تعطیل بود ،اما معلم‌های قسمتی از شهر برای امضا در دفتر حضورو غیاب به مدرسه ما می آمدند. درآن ایام هر روز حدود ساعت ۱۰صبح از مناطق اِشغالی مرزی یک گلوله توپ به شهرمی زدند وعده ای را شهید ومجروح می کردند... در یکی از این حملات وسط بازار شلوغ نزدیک میدان مثلث(آزادی) ودرساعتی که اوجِ فعالیت بازار بود ،گلوله توپ به وسط جمعیت خورد وبیش از یک صد نفر شهید ومجروح شدند... این گلوله ی توپ از مواردی بود که تلفات زیادی داشت. در همان میدان،روبروی محلی که توپ اصابت کرد،مغازه ای بود که کپسول های گاز و همچنین فرش و موکت های فراوانی در آن قرار داشتند، برخورد ترکش های توپ با آن مغازه باعث انفجار کپسول های گاز شد، کپسول ها یکی یکی منفجر می شدند... تمام مغازه در آتش خشم دشمن سوخت... این توپ در فاصله۲۰الی ۳۰متری مغازه‌ی پدرخانمم اصابت کرد که بر اثر موج انفجار شنوایی ایشان نیز تحت تأثیر قرار گرفت و چند دهه با این مشکل دست و پنجه نرم می کردند... راوی: یکی از اهالیِ‌ 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی «آستانِ مهر» حرم @astanehmehr