آستانِ مهر
#داستان‌غدیر 🔸️پرده سوم: مراسم آغاز شده است همه جا پراست از آدم‌های سپیدپوشی که خود را برای طواف
🔸️پرده چهارم: مراسم حج به پایان رسیده است، حاجیان با خانه خدا وداع می‌کنند و به سمت دیار خود حرکت می‌کنند. درحالیکه در دلشان غمی بزرگ سنگینی می‌کند و در این فکرند که بعد از رسول خدا چه کنند؟! بخشی از راه مسیر مشترکیست که همه حاجیان باهمدیگر طی می کنند. حانیه و آتیه هم با کوله باری از بهره‌های معنوی قصد ترک مکه را دارند. آن دو آنقدر دلباخته پیامبر شده اند که از پدر و مادر حانیه می‌خواهند تا حرکتشان را طوری تنظیم کنند که از پیامبر عقب نمانند. دلشان نمی‌خواهد لحظه ای از پیامبر مهربانی‌ها چشم بردارند. آن دو به هر بهانه‌ای تلاش می‌کردند که خود را به رسول خدا نزدیک کنند. این‌بار هریک ظرف آبی در دست،خودرا به پیامبر می‌رسانند و یک صدا می‌گویند: بفرمایید آب رسول خدا ! گوارایتان باد. و پیامبر هردوظرف را از دختران می‌گیرند و می‌نوشند و بازهم لبخندی پدرانه از سمت پیامبر که بزرگترین ثروت دنیاست نصیبشان می‌شود. اکنون کاروان به جحفه رسیده است، محلی که اهل مدینه در آنجا از دیگر کاروان‌ها جدا می‌شوند. این مکان صحرای خشکی است که جز چند درخت تنومند بیابانی و مقداری خاک و ریگهای سوزان چشم انداز دیگری نداردو حرکت یکنواخت شتران قافله و آهنگ زنگ‌ها حال و هوایی خاص پدید آورده است. حانیه و آتیه سوار بر شتر در نزدیکترین مکان به پیامبر قرار دارندو درحالی‌که بند شتر در دستان پدر است و مادر هم برشتری دیگر نشسته است. حانیه میبیند ناگهان چهره غبارآلود پیامبر برافروخته شده است، این صحنه را به آتیه نشان می‌دهد و همزمان می‌پرسد: پدرجان چرا حال پیغمبر تغییر کرده است. پدر درحالات پیامبر دقت می‌کند و می‌گوید: نگران نباشید این حالت وحی است که به رسول خدا دست داده است. گویا آیه ای تازه بر پیامبر نازل شده است و حضرت محمد(ص) باخود آیه تازه نازل شده را زمزمه می‌کند: - ای پیامبر! آنچه از پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ کن، که اگر ابلاغ نکنی رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای(مائده آیه‌ی شصت وهفت) 👈ادامه دارد.... ✍ زینب سید میرزایی 💐🍃💐🍃💐🍃💐 @astanehmehr