eitaa logo
آستانِ مهر
7.2هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
70 فایل
کانال رسمی «فرهنگی خواهران» آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام ✔اطلاع رسانی اخبارخواهران حرم Admin: @Mehreharam سایت 🌐astanehmehr.amfm.ir اینستاگرام: https://Instagram.com/astanehmehr ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3163553795Cd8320e803c
مشاهده در ایتا
دانلود
آستانِ مهر
#داستان‌غدیر 🔸️پرده سوم: مراسم آغاز شده است همه جا پراست از آدم‌های سپیدپوشی که خود را برای طواف
🔸️پرده چهارم: مراسم حج به پایان رسیده است، حاجیان با خانه خدا وداع می‌کنند و به سمت دیار خود حرکت می‌کنند. درحالیکه در دلشان غمی بزرگ سنگینی می‌کند و در این فکرند که بعد از رسول خدا چه کنند؟! بخشی از راه مسیر مشترکیست که همه حاجیان باهمدیگر طی می کنند. حانیه و آتیه هم با کوله باری از بهره‌های معنوی قصد ترک مکه را دارند. آن دو آنقدر دلباخته پیامبر شده اند که از پدر و مادر حانیه می‌خواهند تا حرکتشان را طوری تنظیم کنند که از پیامبر عقب نمانند. دلشان نمی‌خواهد لحظه ای از پیامبر مهربانی‌ها چشم بردارند. آن دو به هر بهانه‌ای تلاش می‌کردند که خود را به رسول خدا نزدیک کنند. این‌بار هریک ظرف آبی در دست،خودرا به پیامبر می‌رسانند و یک صدا می‌گویند: بفرمایید آب رسول خدا ! گوارایتان باد. و پیامبر هردوظرف را از دختران می‌گیرند و می‌نوشند و بازهم لبخندی پدرانه از سمت پیامبر که بزرگترین ثروت دنیاست نصیبشان می‌شود. اکنون کاروان به جحفه رسیده است، محلی که اهل مدینه در آنجا از دیگر کاروان‌ها جدا می‌شوند. این مکان صحرای خشکی است که جز چند درخت تنومند بیابانی و مقداری خاک و ریگهای سوزان چشم انداز دیگری نداردو حرکت یکنواخت شتران قافله و آهنگ زنگ‌ها حال و هوایی خاص پدید آورده است. حانیه و آتیه سوار بر شتر در نزدیکترین مکان به پیامبر قرار دارندو درحالی‌که بند شتر در دستان پدر است و مادر هم برشتری دیگر نشسته است. حانیه میبیند ناگهان چهره غبارآلود پیامبر برافروخته شده است، این صحنه را به آتیه نشان می‌دهد و همزمان می‌پرسد: پدرجان چرا حال پیغمبر تغییر کرده است. پدر درحالات پیامبر دقت می‌کند و می‌گوید: نگران نباشید این حالت وحی است که به رسول خدا دست داده است. گویا آیه ای تازه بر پیامبر نازل شده است و حضرت محمد(ص) باخود آیه تازه نازل شده را زمزمه می‌کند: - ای پیامبر! آنچه از پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ کن، که اگر ابلاغ نکنی رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای(مائده آیه‌ی شصت وهفت) 👈ادامه دارد.... ✍ زینب سید میرزایی 💐🍃💐🍃💐🍃💐 @astanehmehr
آستانِ مهر
#داستانک #بانوی_قلم_به_دست 🌸درآستان غدیر ، قسمت دوم ♦️بخش فرهنگی حرم امام رضا(ع) برای نو
🌹در آستان غدیر، قسمت سوم ♦️مراسم آغاز شده است همه جا پراست از آدم‌های سپیدپوشی که خود را برای طواف گرد خانه خدا آماده می‌کنند. حانیه با خوشحالی می‌گوید: ببین آتیه قشنگ شده‌ام؟ بعد با تعجب می‌پرسد لباس احرام تو کو؟!🌻 ♦️ مادر متوجه نگرانی آتیه می‌شود و می‌گوید: غصه نخور دخترم برای حانیه دو دست لباس احرام برداشته‌ام ،این لباس مال تو، زود بپوش دارد دیر می‌شود. و حالا آتیه و حانیه مثل قطره‌ای در دریای بی‌کران حاجیان می‌خوانند: اللهم لبیک ...🌻 ♦️دور هفتم طواف به پایان رسیده است صدایی آشنا بر لبان دختر دیروز و امروز لبخند می‌نشاند. درمی‌یابند که پیامبر قصد سخنرانی دارد. خود را به نزدیکترین جایی می‌رسانند که بتوانند بهتر جمال نورانی پیامبر را ببینند.🌻 ♦️پیامبر با نگاهش این دو دختر را می‌نوازد. حانیه و آتیه برای پیامبر دست تکان می‌دهند و حضرت محمد(ص) آن‌ها را میهمان لبخند پدرانه اش می‌کند و درحالیکه دست بر پرده کعبه دارد بار دیگر خبر از رفتن خود می‌دهد و می‌فرماید که این آخرین حجی است که پیامبر با مسلمانان همراه است. ولوله‌ای عجیب در صفوف متراکم حج گزاران پدید آمده است.🌻 ♦️ گروهی از مردم گریه می‌کنند. حالا دیگر حانیه و آتیه هم از سخنان پیامبر اندوهگین شده اند و اشک می‌ریزند.🌻 ✍🏻 زینب سید میرزایی •┈••✾☘️🕊☘️✾••┈• آستان مهر تنها کانال رسمی خواهران حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔 @astanehmehr
آستانِ مهر
#داستانک #بانوی_قلم_به_دست 🌹در آستان غدیر، قسمت سوم ♦️مراسم آغاز شده است همه جا پراست از آدم‌های س
🌹در آستان غدیر ، قسمت چهارم ♦️مراسم حج به پایان رسیده است، حاجیان با خانه خدا وداع می‌کنند و به سمت دیار خود حرکت می‌کنند. درحالیکه در دلشان غمی بزرگ سنگینی می‌کند و در این فکرند که بعد از رسول خدا چه کنند؟! 🌻 ♦️بخشی از راه مسیر مشترکیست که همه حاجیان باهمدیگر طی می کنند. حانیه و آتیه هم با کوله باری از بهره‌های معنوی قصد ترک مکه را دارند. آن دو آنقدر دلباخته پیامبر شده اند که از پدر و مادر حانیه می‌خواهند تا حرکتشان را طوری تنظیم کنند که از پیامبر عقب نمانند. 🌻 ♦️دلشان نمی‌خواهد لحظه ای از پیامبر مهربانی‌ها چشم بردارند. آن دو به هر بهانه‌ای تلاش می‌کردند که خود را به رسول خدا نزدیک کنند.🌻 ♦️این‌بار هریک ظرف آبی در دست،خودرا به پیامبر می‌رسانند و یک صدا می‌گویند: بفرمایید آب رسول خدا ! گوارایتان باد. و پیامبر هردوظرف را از دختران می‌گیرند و می‌نوشند و بازهم لبخندی پدرانه از سمت پیامبر که بزرگترین ثروت دنیاست نصیبشان می‌شود.🌻 ♦️اکنون کاروان به جحفه رسیده است، محلی که اهل مدینه در آنجا از دیگر کاروان‌ها جدا می‌شوند. این مکان صحرای خشکی است که جز چند درخت تنومند بیابانی و مقداری خاک و ریگهای سوزان چشم انداز دیگری نداردو حرکت یکنواخت شتران قافله و آهنگ زنگ‌ها حال و هوایی خاص پدید آورده است.🌻 ♦️حانیه و آتیه سوار بر شتر در نزدیکترین مکان به پیامبر قرار دارندو درحالی‌که بند شتر در دستان پدر است و مادر هم برشتری دیگر نشسته است. حانیه میبیند ناگهان چهره غبارآلود پیامبر برافروخته شده است، این صحنه را به آتیه نشان می‌دهد و همزمان می‌پرسد: پدرجان چرا حال پیغمبر تغییر کرده است.🌻 ♦️ پدر درحالات پیامبر دقت می‌کند و می‌گوید: نگران نباشید این حالت وحی است که به رسول خدا دست داده است. گویا آیه ای تازه بر پیامبر نازل شده است و حضرت محمد(ص) باخود آیه تازه نازل شده را زمزمه می‌کند: - ای پیامبر! آنچه از پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ کن، که اگر ابلاغ نکنی رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای.🌻 ادامه دارد.... ✍🏻 زینب سید میرزایی •┈••✾☘️🕊☘️✾••┈• آستان مهر تنها کانال رسمی خواهران حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔 @astanehmehr
آستانِ مهر
#داستانک #بانوی_قلم_به_دست 🌹در آستان غدیر ، قسمت چهارم ♦️مراسم حج به پایان رسیده است، حاجیان با خ
🌹 غدیر قسمت پنجم ♦️آفتاب سوزان روز هجده ذی الحجه کم کم به نصف النهار نزدیک می شود. حرارت سوزنده صحرا هرلحظه شدید تر می گردد. کاروانیان چون رشته زنجیری دراز به طول چند فرسنگ به آرامی در پی یکدیگر گام برمی دارند ولی از آبادی وجای توقف هیچ خبری نیست.🌻 ♦️ مسافران شتاب دارند که هرچه زودتر در منزلگاهی اطراق کنند. گروهی از حاجیان در مسیرهای قبل از جحفه هستند و عده ای دیگر هنوز نرسیده اند. ناگهان صدایی بلند می شود دلربا، شیرین، مهربان و روح افزا.🌻 ♦️رسول خدا فرمان توقف می‌دهند که: آن‌ها که عقب ترند خود را به اینجا برسانند و آن‌ها که پیش افتاده اند به عقب بازگردند. و مردانی باصدای بلند فرمان پیامبر را به دورمانده ها و پیش افتادگان می‌رسانند.🌻 ♦️بین کاروانیان هیاهو برپاشده، هرکس چیزی می‌گوید: آخر چرا اینجا؟! دراوج گرما! چه رخ داده که محمد مهربان ما را به توقف در این آفتاب سوزان می‌خواند؟! 🌻 ♦️حانیه و آتیه خودرا به پیامبر می‌رسانند می‌بینند که پیامبر محل گردآوری را نزدیک برکه قرار داده است. آتیه از سلمان می‌پرسد: عموجان اینجا کجاست؟ این برکه چقدر زیباست! سلمان پاسخ می‌دهد: دخترم نام این برکه غدیر خم است.🌻 ♦️اکنون ماه و خورشید بر فراز منبری ازجهاز شتر ایستاده اند و رسول خدا دست ولی خدا را به گونه ای بالا گرفته است که همه ببینند و با صدایی رساتر می‌پرسد: آیا من سزاوارتر به شما از شما نیستم؟ 🌻 ♦️مردم یکصدا پاسخ می‌دهند: بله یارسول الله و پیامبر شاد ومسرور می‌فرمایند: <<من کنت مولاه فهذا علی مولاه هرکه من مولای او هستم ازین پس علی مولا و امام اوست.>> نبوت و ولایت اینک دست در دست هم گنبدی ساخته اند به عظمت توحید و ایمان و عدالت.🌻 ♦️جبرئیل همراه ملائک فرود می‌آید برای تبریک جشن ولایت.حالا دیگر از خستگی و گرما خبری نیست نسیم حیات بخش ولایت همه را سرمست کرده است. 🌻 شور عجیبی در صحرا و در کنار غدیر خم برپاست. زمین و آسمان پرشده است از صدای الله اکبر انسانها و فرشتگان.🌻 ♦️حضرت محمد(ص) در برابر جمعیت صدو بیست هزار نفری مسلمانان از منبر پایین می‌آیند درحالی‌که هنوز دست جانشینش را در دست گرفته است. بهار شادمانی سیمای پیامبر را زیباتر کرده است. 🌻 ♦️مادر مشکی که آن را پراز شربت عسل کرده است همراه با کاسه ای به حانیه می‌دهد و یک طبق خرمای تازه و شیرین را به دست آتیه می‌سپارد و می‌گوید: نزد پیامبر و امیرالمومنین بروید و تبریک بگویید و از مسلمانان پذیرایی کنید.🌻 ♦️پیامبر دستی برمعجر حانیه و مولا علی دستی برچادر آتیه می‌کشند وبار دیگر رسول خدا جمله ای را که بالای منبر گفته بود را تاکید می‌کند که حاضران به غایبان وآیندگان برسانند: هرکه من مولای او هستم زین پس علی مولا و سرپرست اوست.🌻 ♦️مردم گروه گروه برای بیعت باخورشید و ماه به سمتشان می‌آیند. ابوذر ، سلمان ، مقداد و عمار از شادمانی در پوست خود نمی‌گنجند.🌻 ♦️ حانیه و آتیه عبای پیامبر و علی(ع) را می‌بوسند وبه نیت بیعت دست در ظرف آبی می گذارند که برای بیعت بانوان با حضرت علی علیه السلام پیش،بینی شده است.🌻 ادامه دارد.... ✍🏻 زینب سید میرزایی •┈••✾☘️🕊☘️✾••┈• آستان مهر تنها کانال رسمی خواهران حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔 @astanehmehr
آستانِ مهر
#داستانک #بانوی_قلم_به_دست 🌹 غدیر قسمت پنجم ♦️آفتاب سوزان روز هجده ذی الحجه کم کم به نصف النهار ن
🌹غدیر قسمت پایانی ♦️رسالت پیامبر تکمیل شده و اینک حیدر امیرالمومنین است. حاجیان حجه الوداع را با پیامی مهم و گوهری گرانبها به پایان رسانده اند وهریک از آن‌ها مامورند تا پیام غدیر را به جهان اسلام آن روز ابلاغ کنند. کاروان پیامبر به سمت مدینه حرکت می‌کند.🌻 ♦️ لحظه خداحافظی فرا رسیده است.حانیه و آتیه یکدیگر را در آغوش می‌گیرند، با اشک باهم وداع می‌کنند و قرار می‌گذارند سر حوض کوثر وقت پس دادن امانت رسول خدا همدیگر را ملاقات کنند.🌻 ♦️آتیه با صدای خانم امامی به خود می‌آید، نقاشی‌اش تمام شده است. برگه نقاشی بوی گل محمدی می‌دهد. اثر هنری آتیه به عنوان یک تصویر سرشار از واقعیت و احساس مقام اول را آورده است. 🌻 ♦️یکی از هدایای نفیس دیدار با مقام معظم رهبری امام خامنه‌ای است. حالا آتیه برگه به دست در حسینیه امام خامنه‌ای نشسته است و به سخنان ایشان گوش سپرده است.🌻 ♦️ پس از اتمام سخنرانی، دوان دوان خودرا به حضرت آقا می‌رساند، تا می‌آید سلام کند حضرت آقا گل سلام را تقدیمش می‌کند. چقدر این رفتار آشناست.🌻 ♦️ با اشتیاق می‌گوید: آقا جان این نقاشی هدیه من به شماست، دوستتان دارم و می‌دانم که شما سکان دار کشتی غدیر هستید تا روز ظهور.🌻 ♦️امام خامنه‌ای مهربانانه به آتیه نگاه می‌کند و لبخندی از روی رضایت می‌زند و این لبخند و نگاه نیز چقدر برای آتیه آشناست.🌻 ♦️و حضرت آقا می‌گویند: دخترم آتیه قراری که با حانیه گذاشتی یادت نرود! آتیه می‌گوید: چشم آقا جان و به دور دستها می‌نگرد، حانیه از آن دور دستتها برایش دست تکان دهد. 🌻 ✍🏻 زینب سید میرزایی •┈••✾☘️🕊☘️✾••┈• آستان مهر تنها کانال رسمی خواهران حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔 @astanehmehr