غزلی که میخوانید نقدی اجتماعی است با نگاه به سکانسی از فیلم طعم گیلاس . گفتوگویی بین شخصیت اصلی این برش از فیلم و عباس کیارستمی نویسنده ، تهیه کننده و کارگردان فیلم.
هر طور مایلی، تو فقط بنویس، پایان این مجادله را عباس
آه این درام بی سرو سامانی، سر برده است حوصله را عباس
من پیشتر حوالی توتستان خود را درون خویش رها کردم
دادم به آب بند دل غم را، بردم به ریسمان گله را عباس
با شاخه های توت عوض می کرد، "نخل طلا" بهانه ی "دار"م را
من ماندم و غمی که مرا می کشت، بردی تو این معامله را عباس
تو سرفراز بودی و سرزنده من سر به زیر بودم و شرمنده
ما هر کدام گرچه پراکنده دیدیم موج هلهله را عباس
گیلاس طعمِ توتِ طمع میداد، با خنده دست برده و می چیدی
از شاخه های سرکش اندوهم، این اشک های باطله را عباس
من منصرف شدم که تو برگردی، من منصرف شدم که تو بنویسی
اعلام کن به لهجه ی آبادی با عشق ختم غائله را عباس
ما جملگی قناعت و لبخندیم، ای کاش دست معجزه بردارد
از بین واژگان پر از احساس ، روزی خطوط فاصله را عباس
#عاطفه_سادات_موسوی