#با_شهدا|شهید مرتضی مطهری
✍️ میترسم یک وقت نباشم
▫️یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم. بعد از چند روز که به تهران آمدم، نزدیکهای سحر به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم، بچهها همه خواب بودند، ولی آقا بیدار بود. چای و میوه و شیرینی آماده بود و منتظر بودند. بعد از احوالپرسی با تأثر به من گفتند: میترسم یک وقت نباشم، شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبالتان بیاید. بیشتر صبحها چای درست میکردند. در تمام طول زندگی به یاد ندارم که به من گفته باشند یک لیوان آب به ایشان بدهم.
📚 کتاب نگاهی به زندگی و مبارزات استاد مطهری، صفحه ۲۳
راوی: همسر شهید
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•