❇ تفســــــیر❇
شأن نزول:
در شأن نزول آیات فوق روایات متعددى نقل شده که با هم شباهت زیاد دارند از جمله این که در تفسیر درّ المنثور چنین نقل شده: جمعى از قریش از کنار مجلس پیامبر(صلى الله علیه وآله) گذشتند در حالى که صهیب ، عمار،بلال،خباب و امثال آنها از مسلمانان کم بضاعت و کارگر،در خدمت پیامبر بودند.
آنها از مشاهده این صحنه تعجب کردند (و از آنجا که شخصیت را در مال و ثروت و مقام مى دانستند، نتوانستند عظمت مقام روحى این مردان بزرگ، و نقش سازنده آنها را در ایجاد مجتمع بزرگ اسلامى و انسانى آینده درک کنند) گفتند:
اى محمّد(ص) آیا به همین افراد از میان جمعیت قناعت کرده اى؟!
اینها هستند که خداوند از میان ما انتخاب کرده؟!
ما پیرو اینها بوده باشیم؟!
هر چه زودتر آنها را از طرف خود دور کن! شاید ما به تو نزدیک شویم و از تو پیروى کنیم.
آیات فوق نازل شد و این پیشنهاد را به شدت ردّ کرد.
بعضى از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده المنار حدیثى شبیه به این حدیث نقل کرده و سپس اضافه مى کند: عمر بن خطاب در آنجا حاضر بود، به پیامبر پیشنهاد کرد، چه مانعى دارد که پیشنهاد آنها را بپذیریم؟ و ببینیم اینها چه مى کنند، آیات فوق پیشنهاد او را نیز ردّ کرد.
اشتباه نشود! ذکر شأن نزول براى بعضى از آیات این سوره، منافاتى با این ندارد که تمام سوره یک جا نازل شده باشد; زیرا همان طور که سابقاً اشاره کردیم ممکن است حوادث گوناگونى قبل از نزول سوره در فواصل مختلفى روى داده باشد و این سوره ناظر به آن حوادث بوده باشد.
به علاوه، جمله وَ لاتَطْرُدِ که در آغاز آیه مورد بحث مى خوانیم، نشان مى دهد: آنها پیشنهاد طرد مطلق آن دسته از یاران پیامبر(ص) را داشته اند نه پیشنهاد تناوب; زیرا تناوب با طرد فرق بسیار دارد و این نشان مى دهد که شأن نزول همان است که در آغاز آوردیم.
🌼🌼🌼
تفسیر:
مبارزه با فکر طبقاتى
در نخستین آیه به یکى دیگر از بهانه جوئى هاى مشرکان اشاره شده و آن این که: آنها انتظار داشتند پیامبر امتیازاتى براى ثروتمندان نسبت به طبقه فقیر قائل شود، و معتقد بودند: نشستن در کنار یاران فقیر پیامبر(ص) براى آنها عیب و نقص بزرگى است، بى خبر از این که اسلام آمده تا به این گونه امتیازات پوچ و بى اساس پایان دهد.
لذا آنها روى این پیشنهاد اصرار داشتند که پیامبر(ص) این دسته را از خود براند، اما قرآن صریحاً و با ذکر دلائل زنده پیشنهاد آنها را نفى مى کند، نخست مى فرماید: کسانى را که صبح و شام پروردگار خود را مى خوانند و جز ذات پاک او نظرى ندارند، هرگز از خود دور مکن! (وَ لاتَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ).
قابل توجه این که در اینجا بدون نام یا عنوان اشخاص، تنها به ذکر این صفت قناعت شده است که: آنها صبح و شام ـ و به تعبیر دیگر همیشه ـ به یاد خدا هستند، و این عبادت و نیایش و توجه به پروردگار، نه به خاطر دیگرى و نه از روى ریا است، بلکه تنها به خاطر ذات پاک او است، او را فقط به خاطر خودش مى خواهند و مى جویند، و هیچ امتیازى با این امتیاز برابرى نمى کند.
🌼🌼🌼
از آیات مختلف قرآن، استفاده مى شود که مشرکان ثروتمند و خودخواه این نخستین و آخرین بار نبود که چنین پیشنهادى را به پیامبر(ص) کردند، بلکه کراراً این ایراد را داشتند که چرا پیامبر(ص) جمعى از بینوایان را گِرد خویش جمع کرده است، و اصرار داشتند آنها را طرد کند.
در حقیقت آنها روى یک سنت دیرینِ غلط، امتیاز افراد را به ثروت آنها مى دانستند، و معتقد بودند، باید طبقات اجتماع که بر اساس ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند، و هر آئین و دعوتى بخواهد زندگى طبقاتى را بر هم زند، و این امتیازات را نادیده بگیرد، در نظر آنها مطرود و غیر قابل قبول است.
در حالات نوح پیامبر(ع) نیز مى خوانیم که: اشراف زمان او به او مى گفتند: ما نمى بینیم کسانى از تو پیروى کرده باشند، جز جمعى از فرومایگان و افراد خام.
و این را دلیل بر بطلان رسالت او مى دانستند.
یکى از نشانه هاى عظمت اسلام و قرآن و به طور کلّى عظمت مکتب انبیاء این است که با سرسختى هر چه بیشتر، در برابر این گونه پیشنهادها مقاومت کردند، و در جوامعى که اختلاف طبقاتى یک مسأله جاویدان شمرده مى شد، به کوبیدن این امتیاز موهوم پرداختند، تا معلوم شود: افراد پاکدل، با ایمان و هوشمندى همچون سلمان، ابوذر، صهیب، خباب و بلال به خاطر نداشتن مال و ثروت کمترین نقصى ندارند، و ثروتمندان بى مغز و کوردل و خودخواه و متکبّر به خاطر ثروتشان نمى توانند از امتیازات اجتماعى و معنوى برخوردار گردند.
🌼🌼🌼
در جمله بعد مى فرماید: دلیلى ندارد که این گونه اشخاص با ایمان را از خود دور سازى، براى این که نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها (ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْء وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْء).
با این حال اگر آنها را از خود