#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت دوم):
#امام_زمان ﷻ
💥دیدم در آن بیابان تختی گذاشته شده و جوانی تقریبا سی ساله بر آن تکیه کرده و پیرمردی در خدمتش نشسته و کتابی در دست گرفته و برای آن جوان می خواند و بیشتر از شصت نفر در اطراف آن تخت مشغول نمازند!.این افراد بعضی لباس سفید دارند و بعضی لباسهایشان سبز است. آن پیرمرد که حضرت «خضر» علیه السلام بود مرا در خدمت آن جوان که حضرت «بقیة الله» ارواحنافداه بود، نشاند و آن حضرت مرا به نام خودم صدا زد.
✨💫✨
و فرمود: «حسن مُثله» می روی به «حسن مسلم» میگویی تو چند سال است، که این زمین را آباد کرده و در آن زراعت میکنی. از این به بعد دیگر حق نداری در این زمین زراعت کنی و آنچه تا به حال از این زمین استفاده کرده ای باید بدهی تا در روی این زمین مسجدی بنا کنیم! و به حسن مسلم بگو: این زمین شریفی است، خدای تعالی این زمین را بر زمینهای دیگر برگزیده است و چون تو این زمین را ضمیمهٔ زمین خود کرده ای خدای تعالی دو پسر جوان تو را از تو گرفت، ولی تو تنبیه نشدی، و اگر از این کار دست نکشی خدا تو را به عذابی مبتلا میکند که فکرش را نکرده باشی.
✨💫✨
من گفتم: ای سید و مولای من، باید نشانه ای داشته باشم، تا مردم حرف مرا قبول کنند و الا مرا تکذیب خواهند کرد. فرمود: ما برای تو نشانه ای قرار می دهیم، تو سفارش ما را برسان و به نزد سیدابوالحسن برو و بگو؛ با تو بیاید و آن مرد را حاضر کند و منافع سالهای گذشته این زمین را از او بگیرد و بدهد ، تا مسجد را بنا کنند و بقیه مخارج مسجد هم از « رهق» به ناحیهٔ اردهال که مِلک ماست بیاورد و مسجد را تمام کنند و نصف «رهق» را وقف این مسجد کردیم تا هر سالی درآمد آن را برای تعمیرات و مخارج مسجد بیاورند و مصرف کنند و به مردم بگو به این مسجد توجه و رغبت زیادی داشته باشند و آن را عزیز دارند...
ادامه دارد...
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
أین صاحِبُــنا؟!
╔═🍃══════════╗
@ayna_sahebona110
╚══════════🍃═╝