#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت چهارم):
#امام_زمان ﷻ
💥حضرت بقیة الله علیه السلام یک هفته در خانه ام ماندند و به تعلیم و تربیت و ارشادم بذل عنایت نمودند. در مدت این هفت شبانه روز اذکار و اورادی به من آموختند و فرمودند: دعای خود را به تو یاد دادم که هر روز بخوانی و ان شاء الله بدان مداومت نمائی. آنگاه چنین توصیه کردند: یک روز را روزه می داری و یک روز را افطار می کنی، هر شب پانصد رکعت نماز می خوانی و به بستر استراحت نمی روی مگر خواب بر تو غلبه کند. من با شوق فراوان دستور العمل و برنامه ای را که حضرتش تعلیم نمودند پذیرفتم و به انجام آن پرداختم.
✨💫✨
هر شب پشت سر امام زمان علیه السلام می ایستادم و پانصد رکعت نماز بجا می آوردم، هرگز عبادت را ترک نمی کردم و به بستر نمی رفتم مگر وقتی که خواب بر من غالب می شد و بی اختیار خوابم می برد. بعد از یک هفته، امام اراده ی رفتن نمودند و به من فرمودند: حسن از حالا به بعد با هیچکس رفاقت و همنشینی نکن، زیرا آنچه آموختی برای رستگاری و برنامه ی زندگی ات کافی است و به دیگری احتیاج نداری، هر مطلب و سخنی نزد هر که باشد، از آنچه در محضر ما به دست آوردی پائین تر است و از حقایق و معارفی که از ما به تو رسیده، کمتر است. بدین خاطر زیر بار منت هیچکس نرو و از احدی راه مجو که فایده ای ندارد و به حالت سودی نبخشد.
✨💫✨
عرضه داشتم: اطاعت می کنم گوش به فرمان شما هستم و آنچه را دستور دادید مو به مو انجام خواهم داد. آنگاه حضرت از منزل بیرون رفتند و من نیز پشت سر ایشان خارج شدم تا با امام زمانم خداحافظی کنم و آن بزرگوار را بدرقه نمایم. اما همین که در آستانه ی در قرار گرفتم مرا نگهداشتند و فرمودند: از همین جا. من همان جا کنار در ایستادم. امام تشریف بردند و نگاه من بدرقه ی راهشان بود تا از نظرم ناپدید شدند.
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
أین صاحِبُــنا؟!
╔═🍃══════════╗
@ayna_sahebona110
╚══════════🍃═╝