#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت اول):
#امام_زمان
💥آیت الله مرعشی نجفی می گفتند: برای زیارت حضرت سید محمد پسر امام هادی(علیهالسلام) که در هشت فرسخی سامرا قبّه و بارگاهی دارد پیاده می رفتم، کم کم راه را گم کردم، گرما و تشنگی به من فشار آورد، تا آنکه روی زمین بیهوش افتادم و چیزی نفهمیدم، ناگاه چشمم را باز کردم، سر خود را روی زانوی شخصی دیدم که به حلقم آب می ریزد، من از آن آب خوردم ولی تا آن روز آبی به شیرینی و خوشگواری آن نخورده بودم.
✨💫✨
سپس سفره نانش را باز کرد و چند قرص نان به من داد و بعد گفت: ای سید در این نهر آب بدن خود را شستشو بده تا خنک شوی. گفتم: در اینجا چون آبی نبود من از تشنگی بیهوش شده بودم و روی زمین افتاده بودم، اینجا آبی نیست. گفت: فعلا ملاحظه کن این نهر آب خوشگواری است که در کنار تو جاری است. من به آن طرف که او اشاره می کرد نگاه کردم دیدم همان نزدیک من به فاصلهٔ دو سه متری نهر با صفائی جاری است که من فوق العاده از دیدنش تعجب کردم،
✨💫✨
با خودم گفتم: نهری به این خوبی در کنار من بوده و من نزدیک بود از تشنگی بمیرم!
آن آقا به من فرمود: ای سید قصد کجا را داری؟
گفتم: می خواهم به زیارت حضرت سید محمد (علیهالسلام) بروم. فرمود: این حرم سید محمد است. من به طرفی که آن آقا اشاره می کرد نگاه کردم، دیدم گنبد حضرت سید محمد معلوم می شود و حال آنکه می بایست من چندین فرسخ از حرم مطهر دور باشم...
ادامه دارد.
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
أین صاحِبُــنا؟!
╔═🍃══════════╗
@ayna_sahebona110
╚══════════🍃═╝