چه خوشبختم من! این غزل و خانم زینب یوسفی سرودند که زمانی معلمش بودم صدایت را شنیدم من صدایت را از آن آخر کتابت را به من دادی، گرفتم ! نه ... گرفتم پر فقط از مدرسه یکریز تا خانه غزل خواندم نخورده چشم این صحرا به بارانی بهاری تر و من شعر تو را خواندم ، نگاهم را عوض کردی برایم شعر جوشاندی ، کجا حالی ازین بهتر منم آن حوض بهمن ماه یخ بسته بدون شعر تو باران پس از برفی ، صدای لیلی آذر ... سه سالی هست دلتنگم چونان رودی که بی دریاست بتاب ای آفتاب من ! به روح سرد این پیکر فقط از لطف دریایت کمی جوشید مردابم اگر قدری شدم شاعر ، اگر مِی دارد این ساغر @azam_saadatmand