در پیکرم تو تاب و توانی، که نیستی؟
در جسم من مگر تو روانی، که نیستی؟
باید کجا نشان تو جویم، که یابمات؟
از تو کجاست نام و نشانی، که نیستی؟
محراب ابرویت، همه دم سجده گاه من!
کی میرسی به گوش؟ اذانی، که نیستی؟
کی فهم میرسد به تو سیمرغ عشق من!؟
ای برتر از خیال و گمانی، که نیستی!؟
هر ثانیه بدون تو مانند سالهاست
دشوار و تلخ، بی تو، زمانی، که نیستی!
بیجلوهی جمال تو تاریک شد جهان
اینجا جهنم است جنانی، که نیستی
چشمم سفید شد به رهت، یوسفا! بیا
میشد کنار من تو بمانی، که نیستی!
بی تو چقدر ناله کنم!؟ ماه من! بیا
بی من کجا تو میگذرانی، که نیستی؟
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_شعر_سه_نقطه
۱۴۰۲/۰۷/۱۵