شاید برای شما هم اتفاق بیفتد♨️🚫( کانال اصلی اینجاست باقی کانالهای هم نام برای ما نیستند❌❌❌)
#داستان_زندگی_اعضا ❤️🍃 مارال بعدازظهر بود که پسرا داشتن بر میگشتن شیراز و مامان براشون سبزی و ترشی
❤️🍃 مارال اون دوستش که خیلی وقت ها باهاش بود اونجا کار میکرد.تا منو دید دوباره مثل همون روزا اخم کرد.با دیدنش حالم بدتر شد.دارو گرفتم و رفتم خونه. روزای کارشناسی به تلخی میگذشتن.انگار دلم راضی شده بود که شاهین تموم شده.زیاد غصه نمیخوردم حتی دو بار اتفاقی دیدمش و قبل از اینکه اون بخواد منو ببینه قایم شدم.میترسیدم.جرات رو در رو شدن باهاشو نداشتم.اگه حرفی میزد یا دوباره زخم میزد دیگه تحمل کردنش غیر ممکن بود لیسانسمو که گرفتم به فکر ازمون وکالت افتادم بکوب درس میخوندم و میخواستم واسه خودم کسی بشم.دو قلوها درسشون تموم شده بود و همونجا کار پیدا کرده بودن. بجز درس خوندن سرگرمی دیگه ای نداشتم. سال دومی که ازمون وکالت دادم قبول شدم  خواستگار ها میومدن ولی من؟ازدواج؟یه بار ازدواج کردم واسه هفت جد و آبادم کافی بود. یکی از خواستگار ها که وحشتناک شوکه م کرد دوست صمیمی شاهین بود.همون پسر اخموی ساحل همون که توی داروخونه بود همون که از طریق اون اسم شاهینو فهمیدم با مادرش و برادرش اومده بود.باورم نمیشد اومده خواستگاری نامزد سابق دوستش.خودم خواستم باهاش حرف بزنم.کنجکاو بودم چرا اومده خواستگاری من؟ میگفت از همون موقع که متوجه شده شاهین میاد سر راه من میخواسته منصرفش کنه.میگفت خیلی سخت بوده دوستم عاشق همون دختری بشه که من میخواستمش.بیاد سر راهش و براش نامه بنویسه.نامزد کنه باهاش.میگفت بعد از نامزدی ما دوستیشون به هم خورده.دوستای بچگی هم بودن و با هم بزرگ شدن. با همون اخم غلیظش حرف میزد.خیلی دلنشین بود.واقعا مرد بود ادا در نمی اورد.جذبه داشت.گفت نخواستم بیام جلو که بخوای جاشو با من پر کنی.الانم اومدم اگه با اون قضیه کنار اومدی و اگه دلت از مهرش خالی شده بیارمت تو زندگیم.من حرفای قشنگ بلد نیستم بزنم.ولی اونقدر مرد هستم که نذارم یه دختر به خاطرم گریه کنه. از تحصیلاتش پرسیدم از خانوادش.گفت داروسازه و یه برادر کوچیکتر از خودش داره با مادرش زندگی میکنن. بهم اطمینان داد که خوشبختم میکنه. بهش گفتم با اون هنوز دوستی؟گفت ما از بچگی با هم بزرگ شدیم .حذف نشدنیه از زندگیم. ما همسایه ایم،دوستیم.اما اگه بخوای قیدشو میرنم.تو مهم تری.خیلی مهم تر به خانوادم سپردم تحقیق کنن. این دفعه کامل تر و مفصل تر. نامزد کردیم. روزهای زیبای من شروع شد.یه مرد کنارم بود که نظیر نداشت.قد بلند و هیکل ورزشکاری،اخم غلیظش که هزاربرابر از هر مردی که دیده بودم جذاب ترش میکرد. دستمو محکم میگرفت و عین یه تکیه گاه محکم کنارم میموند.هر بار که میومد دیدنم دست خالی نمیومد.یه شاخه گل،یه تیکه طلا،یه خوراکی میخرید.تو خلوتمون به شدت عاشق بود ولی جلوی دیگران غرور داشت خانوادم که ترسیده بودن سر ماجرای نامزدی قبلیم هر روز ازم گزارش میگرفتن.اما نه من اون ادم سابق بودم نه مرتضی مثل شاهین کثیف بود. پنج ماه نامزد بودیم پنج ماه رویایی...عالی ترین لحظه ها کنار یه مرد واقعی.یه پسر که با من ۶ سال اختلاف سنی داشت ولی مثل پدر برام تکیه گاه بود و صبوری میکرد. از بابام خواست که اجازه بده ازدواج کنیم. یه جشن فوق العاده گرفت که آرزوی هر دختریه.از هر چیزی بهترینش رو خرید.لباس عروسم که رویایی ترین لباسی بود که تو عمرم میدیدم.بهترین باغ شهر.یه لباس فوق العاده برای اخر شب که توی باغ جشن مختلط میشد و همه چیز بی نظیر بود انقدر توی لباس دامادی برازنده بود که از لحظه ای که دیدمش هزار بار لاحول و لا قوه الا بالله گفتم. چشم ازم بر نمیداشت.توی ماشین شنلو میکشید روی یقه م و دستمو فشار میداد تو دستای مردونش.اون شب روی ابرا بودم.آخر شب جشن مختلط شد توی باغ و خانم ها از سالن رفتن پیش آقایون. کمکم کرد لباسمو عوض کنم.یه لباس شب بی نظیر با یه کلاه فوق العاده زیبا. وقتی که رفتیم توی باغ ماهان و مهران پشت سرمون بودن.چشمم به اون شاهین افتاد... دستمو اروم فشار داد و رفتیم بین مهمون ها.واقعا بودنش بی ارزش بود هم خودش هم اون دختر عفریته که الان زنش بود و از کنارش تکون نمیخورد. چشماشو یه لحظه از روی ما برنمیداشت و منم زیر نگاهش معذب بودم. وقتی مرتضی ازم خواست بریم پیششون خوش امد بگیم خیلی حالم بد بود.جلوی اون نامرد نمیخواستم این کارو کنم اما واسه اینکه به مرتضی ثابت کنم اهمیتی برام نداره رفتم و آخرش مرتضی پیشونیمو بوسید. بابام دستمو تو دست مرتضی گذاشت و ما رفتیم تا یه زندگی شیرین بسازیم. الان هم یه دختر گوگولی تو راهی داریم. اخر شب که عروس کشون داشتیم توی ماشینش با زنش نشسته بود و سیگار میکشید. توی این چند سال زیاد دیدیمشون. با مرتضی دوسته و رفت و آمد داره. اما فقط دو بار دعوت کردیم اومدن خونمون که دفعه اولش خودش داستان ها داشت. نگاه های پر حسرتش همچنان ادامه داره ولی چشم من فقط یه نفرو میبینه اونم مرد زیبا و عاشق خودمه.❤ ✅✅✅ 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱