— ۱ — 💠 باز، اربعیــــــــــــن… ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (به مثابهٔ درگاه و به جای مقدمه) خدایا شکرت که ما را به زمین کشاندی تا کربلا و اربعین را ببینیم. اربعین، فرصتی است تا انسان در یگانگی با خدا خالق بهشت باشد. از نجف که راه می‌افتی به هر موکب که سری می‌زنی خود را در بهشتی می‌یابی که آن موکب‌دار بنا کرده است. آری، انسان با اربعین، خود را در مقام خلیفةاللهی می‌یابد؛ آنجا که هر کس عالَمی را بنا می‌گذارد. آری فرشتگان در بهشت سُکنیٰ دارند اما گویا انسان تقدیری دیگر دارد و با قرارگرفتن بر زمین، بنای بهشتی می‌گذارد که ملائک در آن بال می‌گشایند. اگر می‌گوییم انسان در اربعین چیزی ورای بهشت و جهنم را دنبال می‌کند -و آن حضور تاریخی است-، بدین اشاره می‌کنیم که انسان فرصتی می‌یابد تا عالَمی بسازد و دیگران را به آن دعوت کند. گویا انسان تا این مقام را در خود نیابد احساس پوچی و یأس او را رها نمی‌کند. آری؛ باز، اربعین… و باز، اربعین… تا انسان بیابد که از چه چیز محروم شده است. آری، شیاطین و مقدّسان احمق ما را به بهشت می‌خوانند تا از مقام خلیفةاللهی خود غافل بمانیم و تمام زندگی را برای رسیدن به بهشت مصرف کنیم. اما اربعین رسواکنندهٔ این فریب است و انسان هدف خلقت خود را می‌یابد. در اربعین می‌توان منتظرِ گفتی تازه بود تا انسان را به حقیقت خود متذکر شود و به‌جای آنکه در آرزوی خلود در بهشت، پیرویِ شیطان کند و همچون ملائکه باشد که تمنایی جز خلود در بهشت ندارند، «انسان» خود را در یگانگی با ارادهٔ الهی بیابد که همان «عندَ ملیکٍ مقتدرٍ» است. @baaz_arbaeen | …باز، اربعین