بین خطبه کشتنت با چند ضربه کشتنت روایت از معصوم که با پنج حربه کشتنت با نیزه با شمشیر ، با سنگ و با چوبُ با دشنه کشتن آقای منو تشنه چشمای دخترش میبینه دستای خواهرش میلرزه یه پیرهن کهنه و پاره آخه مگه چقد می ارزه میخوام بیام پیش حسینم اگر که قاتلش بذاره لباسشو بذار بمونه این پیرمرد آبرو داره حسین حسین حسین میون اون شلوغیا یه ناله میرسه به گوش یه مادری میگه نذار چکمتو دیگه رو گلوش تنهای ، تنهای ، تنها تو مخمصه ی گودالی زخم رو زخمت میزدن یارالی کسی که رو‌ تنش نشستی برای من خیلی عزیزه رو زخمای تن حسینم یکی داره نمک میریزه سنان بی حیا رسیده نیزه بالاسرت گرفته انقده داد زده تو گودال صدای مادرت گرفته حسین حسین حسین