چه قدر سخت است مادر بودن در ... یاد ایام مجردی و بعدتر که هنوز مادر نشده بودم، می افتم که چه قدر برای شب های قدر برنامه میریختم نماز و دعا و قرآن...همه چیز در یک برنامه ریزی حساب شده که مبادا عملی جا بماند... اما این شب قدر ... ماجرا فرق میکند تمام آن انرژی هایی که در ظاهر امر میشد جمع شود و بعد هم بشود تمرکز و دعایی و دل شکسته ای، باید از ظهر صرف توضیح برای این شب مهم شود... خرید خوراکی شب قدر... بعد هم تمام تلاشها مضاعف شود تا بچه ها با زور و بی زور ساعتی بخوابند تا شب بیشتر بتوانند بیدار باشند و در شب هم... چندین بار در ذهنم برنامه ها و دعاهای وارد شده در این شب را بالا پایین میکنم و دست آخر خیلی هایش جا میماند و نمیشود آنچه در ظاهر باید باشد... اما... این یک روی سکه است وقتی فقط ظاهر میبینی و خودِ خودت را که باید با حال دعا کنی و احساس این که مزاحم این حال خوش بچه ها هستند؛ غافل از نقش پر رنگ همان من.... اما آن طرف سکه از آن بالا بالاها که فرشته ها امشب می آیند و میروند قضیه فرق میکند... دعاهایم را مرور میکنم مگر نه این است که در صدر آن دعا برای است... 🤲😢 چه زیباست که این دعا از دلِ پاک کمتر دنیا زده ی همین بچه ها اوج بگیرد دستهای کوچکشان بالا بیاید و فقط یک بار دعای فرج بخوانند... مگر دعای من غیر از عاقبت بخیری همین هایی نیست که الان از سر و کول من و وقتم بالا پایین میروند ... باید از خودخواهی ها بیرون بیایم هر آنچه او خواسته و هر آنچه او برای من مقدر کرده... اصلا ، شب همین مقدرات است شب دعا برای بنده بودن... 🌙 ✨ ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰━━━•─ @bache_shiee ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🌙