برشهایی از زندگی
#امام_خمینی 👇🏻👇🏻
امام مقید بودند تا آنجا که امکان دارد کار خود را بر دیگری تحمیل نکنند و کار خودشان را خودشان انجام بدهند.
🌸در نجف گاهی اتفاق می افتاد که امام روی پشت بام متوجه می شدند که چراغ آشپزخانه یا دستشویی روشن مانده؛ به خانم و دیگران که طبقه بالا بودند دستور نمی دادند که بروند چراغ را خاموش کنند.
خود راه می افتادند و سه طبقه را در تاریکی پایین می آمدند و چراغ را خاموش می کردند و بازمی گشتند.
🌸گاهی قلم و کاغذ می خواستند که در اتاق طبقه دوم منزل بود؛ به هیچ کس، حتی به فرزندان مرحوم حاج آقا مصطفی دستور نمی دادند که برای او بیاورند.
خودشان برمی خاستند از پله ها بالا می رفتند و کاغذ و قلم برمی داشتند و بازمی گشتند.
🌸خانم میگفتند چون بچه ها شبها خیلی گریه میکردند و تا صبح بیدار میماندند.
امام شبها را تقسیم میکردند. یعنی مثلا دو ساعت خودشان بیدار میماندند و از بچهها مراقبت میکردند تا خانم بخوابد. دوساعت هم امام میخوابیدند و خانم بچهها را نگه میداشتند.
🌸ندیدم در طول زندگی آقا به خانم بگوید در را ببندید. بارها میشد خانم وارد اتاق میشدند و کنار آقا مینشستند اما آقا خودشان بلند میشدند و در را میبستند. یک روز به آقا گفتم خانم که وارد اتاق میشود. همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند تا خودتان آنقدر بلند نشوید! آقا گفتند:« من حق ندارم به ایشان امر کنم!»
🌸عروس امام میگوید: «مادر اگر سر سفره نمینشست، آقا لب به غذا نمیزدند. اگر همه سر سفره حاضر بودند ایشان منتظر مادر میماندند. تا اواخر عمرشان هم همینطور بودند. گاهی که دست به غذا میبردیم. نمیگفتند چرا صبر نمیکنید. میپرسیدند:«خانم نیامد؟!» آنوقت چندبار ایشان را صدا میکردند.
#رحلت_امام_خمینی
ᘜ⋆⃟݊🌻•✿❅⊰━━━•─
@bache_shiee
─•━━━⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🍀