... امیر "صیاد شیرازی" ؛ مسئولان لشکر را دعوت کرده بود قرارگاه ؛ جشن نیمه شعبان جمعیّت را کنار زدم به صیاد برسم آن جلو مچم را گرفت و گفت: کجا؟ گفتم: یه عطره میخوام بدمش به صیاد گرفت و بو کرد... چشماشو بست و نفس عمیقی کشید: به به چه بویی داره! گذاشت تو جیبش..! گفتم : نمی ذارم ببری..! گفت: من به دردت می خورم! فردا که شهید بشم غصه می‌خوری‌ها! کوتاه نیامدم.... آخرِ مراسم رفت پیش صیاد گفت این عطر رو دوستم برای شما آورده ولی چون خیلی خوشبو بود نتوانستم ازش بگذرم... صیاد گرفت و بو کرد بعد دو دستی برگرداندش به حاج‌رضا و با لبخند گفت: تقدیم به شما سرباز امام زمان (عج). 💠 @bank_aks