🦋قرار روزانه 🦋 ⏳سیر مطالعاتی روزانه⌛️ 📕 ۳۵📗 و اکنون بازگشته ام. مردم مرا به همین گونه می شناختند؛ من دو سال با او بودم و ما زمینه آشکار کردن دعوت را فراهم نمودیم در سال ۱۱۴۳ هجری او عزم جزم کرد تا یارانی گرد آورد و فراخوان خود را با واژه های مبهم و حرف های رمزآلود برای نزدیک ترین یارانش باز گفت و به تدریج دعوتش را گسترش می داد. من بر گرد وی گروهی توانمند گرد آوردم که به آنها پول می دادیم، هرگاه آنها را در برخورد با دشمنان ناتوان می دیدم، عزمشان را سخت می کردم. هر چه دعوتش را بیشتر آشکار می کرد دشمنانش افزون تر می شدند. گاهی به دلیل فشار شایعه هایی که علیه او می ساختند می خواست از راهش باز گردد، امّا من اراده او را سخت می کردم و می گفتم: پیامبر محمد (ص) بیش از این تحمل کرد؛ این راه بزرگواری است، هر مصلحی با اینگونه سختی ها و تهمت ها روبرو می شود. ما اینگونه با دشمنان در جنگ و گریز بودیم؛ من برای دشمنان شیخ جاسوس هایی گمارده بودم با پول هرگاه می خواستند فتنه ای به پا کنند جاسوسی ها خبر می دادند و ما می توانستیم توطئه آنها را درهم شکنیم. یک بار جاسوسان گفتند: برخی از دشمنان شیخ در اندیشه ترور او هستند؛ وقتی که نقشه آنها را برای ترور شیخ آشکار کردیم کار بر آن ها واژگونه شد و مردم از آنها بیزار گردیدند شیخ به من قول داد که هر شش بخش برنامه را انجام خواهد داد؛ وی گفت البته اکنون تنها برخی از آنها را می توانم انجام دهم و این کار را هم کرد. شیخ بعید می دانست که بتواند پس از دست یافتن به کعبه آن را ویران کند؛ زیرا دست آویز اینکه آنجا مرکز بت پرستی بوده است، مورد پذیرش مردم نبود؛ همچنین بعید می دانست که بتواند قرآن تازه ای درست کند. او از حاکمان مکه و استانبول به سختی هراسان بود. وی می گفت: اگر ما سخنی در این دو مورد بگوییم آنان لشکریانی به سوی ما گسیل خواهند کرد که ما توانایی دفاع در برابر آنها را نخواهیم داشت . من عذر او را پذیرفتم زیرا همچنان که شیخ می گفت زمینه آماده نبود. پس از سال ها کار، وزارت توانست "محمد بن سعود " را هم به سوی ما سوق دهد؛ آنان کسی پیش من فرستددند تا این مطلب را به من بگوید و لزوم همکاری این دو محمد را بیان نماید دین از محمدالوهاب و قدرت از محمد السعود تا هم دل های مردم را به چنگ آورند و هم بدن هایشان را زیرا تاریخ نشان داده است که حکومت های دینی هم پایدارترند و هم نفوذ بیشتری دارند و هم ترسناک ترند. این چنین شد که قدرت بزرگی در سوی ما گرد آمد؛ "الدرعیه"ٔ را پايتخت حکومت و دین تازه قرار دادیم و وزارت پنهانی حکومت نو را پول کافی می رساند، حکومت تازه بندگانی خرید که در واقع بهترین کارشناسان وابسته به وزارت بودند، آنها زبان عربی آموخته و جنگ های بیابانی فرا گرفته بودند، من و آنان که یازده نفر بودند در اجرای برنامه های مورد نیاز همکاری می کردیم و این دو محمد هم در انجام برنامه های ما پیش می رفتند، بارها در مواردی که وزارت دستور خاصی نداده بود ما خود مسایل را مورد بررسی قرار می دادیم. ما همگی با دخترانی از عشایر ازدواج کردیم، و چه شگفت زده شدیم از یک رنگی زن مسلمان با شوهرش، این گونه ما با عشایر بیش از پیش پیوسته شدیم و اینک پیشرفت کارها هر روز از روز پیش بهتر است و مرکزیت ما روز به روز تقویت می شود به گونه ای که اگر فاجعه ای ناگهانی روی ندهد بذرهای پاشیده شده چنان رشد می کند که میوه های مطلوب به بار خواهد نشست. ✳️ @banooyetamadonsaz https://t.me/joinchat/AAAAAEZeui4XqwrHk5vJmw