#روایت_۱۴۲
الیوت، تمام تلاش خود را کرد تا مرا، هم به دنیا بیاورد و هم بزرگ کند.
من فکر میکنم الیوت خیلی آدم خیرخواهی بوده است، برای همین دکتر بیلی خیلی کمکش کرد.
در منطقه ما تقریبا من بینظیر بودم و برای همین خیلی خواهان و هوادار داشتم.
شاید برای همین، در جنگ جهانی اول اذیت شدم و خیلی آسیب دیدم ولی باز هم سرپا بودم.
استرلینگ در سال ۱۹۲۸، زندگی دوبارهای به من بخشید. بعد از استرلینگِ مهربان و دقیقا تا ۱۹۴۸، آلفرد با من بود و هوای من را داشت.
از سالهای ۱۹۴۸ به بعد خیلی تلاش شد فراموش شوم اما هر بار یکی مهربانتر از قبلی به دادم میرسید و من، دوباره به زندگی ادامه میدادم.
در این سالها، فقر و نداری و بالا پایین زندگی کم نبود ولی زندگی جریان داشت و نفسی میکشیدم.
فکرش را بکنید وسط باغهای زیتون باشی و هزار چشم دنبالت باشد ولی تو سرپا بمانی، خیلی حرف است. انگار اصلا خدا با توست.
چهها که در حافظهام هست و نیست. از خاطرات خوش و ناخوش.
از روز تولدم تا امروز، مرا زیر و رو کنی میبینی که با خوشیهای هموطنانم شریک بودم، دست به دست شدم ولی باز به آغوش وطنم برگشتم.
فکرش را بکنید وقتی به دنیا آمدم خیلی شادیها را دیدم تا درست وقتی که
#اسرائیل به دنیا آمد😥 دیگر آب خوش از گلویم پایین نرفت. یعنی از گلوی هیچکس پایین نرفت.
همیشه سرم شلوغ بود، نه به خوشی و تولد، که به ناخوشیهایِ هر ازگاهیِ تقریبا همیشه؛ و به درد و مرگ که البته اهالی اینجا به آن "شهادت" میگویند.
و صد البته من هم در این سالها دیدهام که چقدر این مرگها زیباست.
من مسلمان نبودم ولی با مسلمانان دوستی دیرینهای داشتم. دردشان، دردم بود و خوشیشان، خوشی من.
درست ۲۹ ساله بودم که
#اسرائیل به دنیا آمد😖 و فلسطینیها را بیخانمان کرد.
نه فکر کنید منِ مسیحی از دست این قوم جهود در امان بودم، نه.
همین روزِ ۱۵ اکتوبر بود که هواپیماهای
#اسرائیل مرا مورد هدف قرار دادند ولی من باز از پا نیفتادم.
هرچه بود، خیلیها به من امید بسته بودند، درست مثل مادری که در اوج خستگی و بیماری باز هم پشت و پناه بچههایش میماند.
اما ۱۷ اکتوبر دیگر مرا نابود کرد.
نفسم دیگر بالا نیامد.
۱۷ اکتوبر پایانِ من بود. پایانِ من و بالای ۸۰۰ نفر دیگر.
فکرش را بکنید، منی که ۲۹ سال بزرگتر از این قوم جهود بودم را در کسری از ثانیه نابود کردند.
بچهها و زنهایی که به من پناه آورده بودند، در یک لحظهی سیاه همگی تکه تکه شدند.
من و این بچهها سالها بود عادت داشتیم سرپا بمانیم. هنوز هم همین حس را داریم.
حتی جنازهی ما هم
#مقاومت خواهد کرد. جنازه ما هم فریاد بر میآورد: "فداک یا فلسطین"
منِ مسیحی حتی به عادت این کودکان و مردم مظلوم اصلا "فداک یا اقصی" میگویم.
من بیمارستان المعمدانی هستم با قدمتی بیش از این رژیم جعلی!!!
چرا باید در برابرش سر خم کنم؟!
من پیروز این میدان خواهم ماند.
این وعده خداست.
باور دارم به اراده الهی که مظلومان و مستضعفان، روزی بر سراسر این عالم حکومت خواهند کرد.
آن "روزِ بدون اسرائیل" را من بودم یا نبودم تبریک بگویید.
به من هم تبریک بگویید.
بر ویرانههای من بایستید و "روزِ بدون اسرائیل" را به روح تمام کودکان و زنان شهید ۱۷ اکتوبر تبریک بگویید.
🖋زینب شریعتمدار
🏷
#برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab