🔻🔻🔻خاطره یک زایمان از زهرا عباسی 👇🏻 دو شب مانده بود به شب قدر که من که کشیک شب بودم. تقریباً آخرای شب بود که زایمان داشتند. زایمان انجام شد. آوردیمش تا بند نافشم بزنیم و شروع به گریه کرد اما کمی آپنه داشت و تنفس جالبی نداشت. با وجود زایمان خوب و نبودِ مورد اما این اتفاق افتاد. به متخصص اطفال خبر دادیم تا ببینیم دستور و تجویز چیه و بیاد و بچه رو ببینه که ... تا دکتر بیاد من مشغول شمارش تنفس و ثبت ضربان قلب و ... اینا شدم، یه دفعه حین گریه بچه چشمم داخل دهانش افتاد دیدم ای داد بیداد شکاف کام داره. دیگه مطمئن شدیم خبریه. وقتی دکتر اطفال اومد آروم بهش گفتیم که مادر نشنوه. مادر یک خانم ۲۳ ساله جوان بود با یه همسر مهربان و این آقا کوچولو بچه اولش بود تمام سونو و آزمایش هاشم سالم بود وفامیلم نبودند. یعنی من یادم نمیره وقتی مامان تا حدودی متوجه شد زار میزدا. فکر کنم هممون یواشکی گریه می‌کردیم باهاش. هیچ وقت واکنش همسرش یادم‌نمیره. بعد بخیه و ... اومد که بره خدمات، مادر و همسرش را صدا زد. این دو تا زن و شوهر همو بغل کردن و گریه، اما آقا مدام دلداری میداد. بچه بستری شد طبقه بالا بخش نوزادان و وارد دستگاه شد. دکتر گفت این بچه جون نداره. ببینیم چی میشه. اون شب که منتقل شد گویا دوبار دیسترس تنفسی شده بود تو دستگاه و حالش خوب نبود. همه میگفتن این بچه میره. خلاصه ۴ روز بعد با همکارهایی که اون شب تو یه کشیک بودیم دوباره هم شیفت شدم. یکی از بچه ها گفت : زهرا راستی اون مامان یادته؟ گفتم آره چی شد؟ همکارم تعریف کرد گفت : شب قدر بوده مامان بچه پیش دستگاه بچه بوده. میاد پرستار و صدا میکنه و میگه خانم پرستار بیا بچم خوب شده من میدونم. پرستارا فکر می‌کنند مادرش حالش خرابه آرامش می کند. اما مادر مصر که برید دهان بچه رو ببینید، میدونم خوب شده به خدا دستگاه نمیخواد و از این حرفا ... پرستارم برای اینکه مادر آرام بشه دستگاه رو باز میکنه و بچه رو معاینه میکنه و شکاف کام رو چک میکنه اما هیچی شکافی نمی بینه. به همکارا میگه همه چک و معاینه اما... شبانه دکتر اطفال که انکال بوده میاد و معاینه میکنه و بعد از کلی معاینه میگه عجیبه این بچه، بچه ی دیروز نیست. دیروز حالش خراب بود اما امروز کام شکاف نداره و تنفس و... عالیه. فرداش تمام آزمایشات انجام میشه و بچه همه آیتماش سالم بوده. فقط مادرش یچیز به همه میگه. میگه :من با امام علی (ع) معامله کردم و پسرم رو شب قدر نذرش کردم. اسم آقا کوچولوی نظر کرده ما علی آقا شد و شفا پیدا کرد. البته متوجه شدم گویا چندتا خبرنگار و... با مادرش صحبت داشتند خلاصه ی کلام خدا همیشه هست!! @sabke_asheqi