آقای غوآیه به فرمای من نگاه کرد و گفت: «ببینم، تو شاید جادوگری بلدی ... یا اینکه روزا، وقتی از در خونه می‌آید بیرون، ورد می‌خونی! خب، به من هم یاد بده وردت رو.» خندیدم و گفتم: «آره، خدا رو شکر کارام خیلی راحت و سریع پیش می‌ره. ما ایرانیا یه مثل داریم که می‌گه شکر نعمت نعمتت افزون کند. من فقط هر کدوم از کارام که انجام می‌شه خیلی خدا رو شکر می‌کنم. این هم از ورد!» آقای غوآیه با خنده بلند و تمسخرآمیز گفت: «هاها ... من که خدایی نمی‌بینم ... ملیکا رو می‌بینم ... اونی که باید ازش تشکر کنی ملیکاست، نه خدا.» گفتم: «یقینا از ملیکا هم بخاطر کاراش ممنونم. اما من پشت کمکای ملیکا اراده خدا رو می‌بینم.» ✍🏻ا.م ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇 🆔 @basaerehoseiniyeh