370.6K حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
صدایی از پشت سرم گفت: «این مجسمه عیسی‌ست. اون هم مریمه.» برگشتم. پشت سرم همون آقای جوونی بود که بیرون کلیسا با یه سبد پر از کتاب وایساده بود. همچنان لبخند روی لباش بود دو تا کتاب هم توی دستش. صدای فریاد عیسی اون‌قدر بلند بود که صدای اومدن اون آقا رو نشنوم. گفتم: «بله. می‌دونم. می‌شناسمشون.» به نظرم اومد از اینکه من رو توی کلیسا می‌بینه یکم ذوق‌زده‌ست. گفت: «کلیسای خیلی بزرگ و مجللیه! فوق‌العادست؛ نه!؟» 🌸🌿 ✍🏻ا.م ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، نزدیکا، باهم، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇 🆔 @basaerehoseiniyeh