🔹یکی از فرازهای تکان دهنده در نسبت انسان با اعمالش در اواخر زیارت جامعه ی کبیره آمده است! آنجا که بیان میشود که هیچ راهی برای رهایی از چرخه ی تاریک اعمال زشت جز ولایت نیست! ولیّ الله است که میتواند این گرداب هولناک که هر دم ما را دارد بیشتر در کام خودش فرو میبرد را نجات دهد! اگر ما عمق اسارتمان را در چنگال اعمال و گرداب و مارپیچ تاریک آن درک کنیم آن وقت است که تضرّع و احساس نیاز دیگری هنگام زیارتهایمان پیدا میکنیم: 📖«يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا يَأْتِي‏ عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُمْ فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعَاكُمْ أَمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طَاعَتَكُمْ بِطَاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِي وَ كُنْتُمْ شُفَعَائِي» 🔸«فیلم سینمایی بهار، تابستان، پاییز، زمستان ... و بهار»🔸 فیلم سینمایی «بهار، تابستان، پاییز، زمستان .. و بهار» ساخته ی سال ۲۰۰۳ کره جنوبی را دیدم. فیلم مهم با مضامین اخلاقی و صوفیانه در ترسیم مفهوم «کارما» که یکی از مهمترین آموزه های بودایی و ادیان شرقی است. 🎬داستان فیلم در مورد فصلهای گوناگون عمر یک راهب بودایی است که در آن به خوبی مکافات عمل نمایان شده است. دوران کودکی راهب تحت تعالیم پیری خردمند در معبدی در دل دریاچه ای میان جنگلی زیبا میگذرد. از همین فصل بهار زندگی شیطنتهای این کودک باعث شروع چرخه حلقوی فرو رفتن در باتلاق تبعات اعمال در فصلهای دیگر زندگی او میشود. 🎬راهب تازه کار برای سرگرمی به ماهی، قورباغه و مار با نخی سنگی بسته و موجب آزار آنها شده بود. استاد که مراقب او بود وقتی راهب در خواب بود سنگی بزرگ به کمرش بست و وقتی بیدار شد به او گفت تا با همین حالت نرود و آن سه جاندار را از رنجی که دچارشان کرده آزاد نکند خودش هم رها نمیشود. 🎬راهب هم با همان وضعیت به دنبال آن جانواران رفت و با گریه و اندوه بسیار دید ماهی و مار مرده اند! از اینجاست که گرفتاری راهب در فصلهای دیگر زندگی اش شروع میشود. 🎬سالها میگذرد و گویا همه چیز تمام شده و راهب در ریاضاتش موفّق است ولی چطور در فصلهای تابستان زندگی تازه آثار آن اعمالش تازه جوانه میزند! وقتی دخترکی برای شفا به معبد آورده میشود گویا عقلش زائل شده و برخلاف همه ی تعلیماتش به شکل باور نکردنی همه چیز خراب میشود! آن حقیقت اینجا ظهور میکند که: «الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ‏ غَفَر» 🎬تازه گناهان راهب شروع میشود و مدام محصولاتش را درو میکند تا آنکه در فصل پاییز زندگی اش به ارتکاب قتل و وجودی پر از کینه و نفرت و خودکشی و زندان هم کشیده میشود! 🎬و سپس در فصل زمستان زندگی دیگر موفّق میشود با ریاضات بسیار از خواهشهای نفسانی و آثار آن گناهان رها شود. سنگی بزرگ که نمادی از بار سنگین و گناهان و وزر و وبال آنهاست به خود بسته و با آن به قله صعود میکند. آنجا که تازه آن ماهی و مار و قورباغه در عالم معنا آزاد میشوند. سالهای سال این راهب اسیر چرخه ی تاریک آن اعمال زشت بود و با چه ریاضتها و مشقّتهایی آخر میتواند به رهایی برسد. 👈حالا توضیح بیشتر فیلم لازم نیست. تأکید مضاعف بر مفهوم تبعات اعمال انسان و توجّه دادن انسان به اینکه گمان نکند که این رفتارها و اعمالش از بین رفته بلکه چون وبالی به گردن او در عالم معنا آویزان شده و چرخه ی عجیبی از باتلاق را در رفتارهای بعدی اش ایجاد میکند. مفهوم کارما را در اندیشه ی بودایی خیلی زیبا ترسیم کرده است. 👈بد نیست متفکّرین ما یک بازنگری مجدّد و استنباط عمیقتری در زمینه نسبت انسان با اعمالش داشته باشند. گاهی نوعی تسامح و تساهل در این زمینه بین مؤمنین وجود دارد.