🔹ولی چگونه؟! اینکه بدانیم دردش چیست! تشنه ی توجّه و اظهار وجود و تجلّی و پرستیده شدن است. وقتی این راز را دانستیم کلید باز کردن قفل ارتباط با انسانها را به دست میگیریم. آنها میخواهند با جلب توجّه و اظهار وجود ما را به بندگی خودشان بکشند و از اینکه آنها را بپرستیم نفسشان نیرو میگیرد، لذّت میبرند.
👈فنّ بدل این حالت میدانید چیست؟! این است که از باب المؤلّفة قلوبهم مقداری به آنها پا بدهیم. سخت نگیریم. با رفق و مدارا برای ابراز وجودشان میدان بدهیم. توی ذوقشان نزنیم. در ارتباط با آنها طوری رفتار کنیم که احساس کنند خیلی خوبند! همه اش صفات مثبت آنها را میبینیم. مدام به نقاط برترشان توجّه بدهیم. تحسین و تأییدشان کنیم.
👈اگر خودش از خودش تعریف نمیکند شما شروع به تعریف از خوبی های او کنید. یک دفعه میبینید دارد میشکفد! خیلی حالت عجیبی است. یک دفعه شما را به خودش راه میدهد. ولی برای آنکه مدح من لا یستحقّ المدح نشود سعی کنیم واقعا آن صفات نیکشان را برجسته کنیم. تحسین کنیم. با توجّه خودمان به آنها نشاط وجودی بدهیم. به آنها بها بدهیم.
🚫اگر این حسّشان مخصوصا در حوزه ی صفات خوبشان ارضا نشود خطرناک است. خیلی مستعد جذب شدن توسّط افراد یا گروه هایی میشوند که مقداری این حسّ بها دادن به آنها را تأمین میکنند و در عوض آنها را به انحرافهای بد میکشند. و یا اگر هم جذب اینها نشد معمولا روی به افسردگی یا مواد مخدّر می آورد.
🔹وقتی آدمی خوب أنانیّتش و نیازهایش ارضا شد و از احساس توجّه سیراب شد هم کلید ارتباطش را به دست شما میدهد و هم اینکه آماده برای تربیت واقعی میگردد. آماده برای مهاجرت از این منزل میشود. اگر این حالت ارضاء نشود و انسان احساس شخصیّت نکند تربیت معمولا دشوار است. خیلی وقتها دروغین است. از روی ضعف و کاستی است. خالص نیست. وقت این توجّه معمولا در کودکی است. ولی خب حالا بحثمان برای ارتباط گیری یک مبلّغ است.
👈از اینجا دیگر باید مراقب بود که دچار خودشیفتگی نشود. به خوبی از این مرحله عبور کند. چگونه؟! بعد از اینکه او را سیراب از توجّه کردیم باید سعی کنیم با نیروی معرفت و محبّت او را متوجّه بیرون از خودش کنیم. دستش را بگیریم و او را برای تفرّج از خودش بیرون بیاوریم.
👈اینکه کم کم بفهمد خودهای برتر و حقایق برتری هم هستند. اینکه کم کم از خودش خجالت بکشد! ولی یک خجالتی از روی بی شخصیّتی نیست. با یک اعتماد به نفس است که باعث حرکت به سوی مراتب برتر است. کم کم میفهمد برای اینکه حال خوبی داشته باشد لازم نیست گدایی توجّه این و آن را بکند.
👈اینکه مجبور است چه بخواهد یا نخواهد این توجّه ها را کنار بگذارد. عالم هستی دست از سر او برای تربیت و رشد و حرکت به سمت مبدأ هستی برنخواهد داشت. به او مدّتی فرصت میدهد تا خودش دست به کار شود ولی اگر نکرد یکی یکی بتهایش را خواهد شکست، ولو با صدها سال توقّف در مواقف برزخی! تا عبورش دهند!
👈اینکه اصلا این کمالاتش از همان ابتدا هم برای او نبود. اینکه اگر میخواهد از توجّه دیگران نیرو بگیرد باید به فکر جلب توجّه آن موجودات برتر و آن حقایق پاک ملکوتی باشد! اینکه وجودش از عالمی دیگر است! عالمی در نهایت زلالی و پاکی و خلوص که همه انتظارش را میکشند!
👈آنجایی که همه عشقی حقیقی و توجّهی ناب را به او هدیه میدهند! و رضوانی از سرچشمه ی نور که از همه بالاتر است. باید نگران نگاه و توجّه موجودی دیگر باشد؛ از این مخلوقات فانی دیگر گدایی محبّت نکند؛ اینهای که خود سزاوار ترحّمند. کم کم این حقیقت را بفهمد که:
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروشِ عالَمِ غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهبازِ سِدره نشین
نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست
تو را ز کنگرهٔ عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
🔹و اینجاست که مراحل شکوفایی دانه ی من و أنا آغاز میشود. آری این أنانیّت یک دانه ای است که باید آن را کاشت و وقتی پوستش را بشکند رشد آغاز میشود. ذکر مراحل خودشکفتگی و شروع رشد انسان این است:
📖«مَا شَاءَ اللَّهُ لَا مَا شَاءَ النَّاسُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِنْ كَرِهَ النَّاسُ حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ حَسْبِيَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ حَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ حَسْبِيَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ حَسْبِي مَنْ هُوَ حَسْبِي حَسْبِي مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي حَسْبِي مَنْ كَانَ مُذ كُنْتُ لَمْ يَزَلْ حَسْبِي حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ»