👈به عبارتی مکتب تفکیک اصلا قبول ندارند قرآن، برهان و عرفان یک خروجی دارند! برهان و عرفان اگر هم چیزی داشته باشند جزء معارف بشری قدیم است که در برابر معارف الهی حدیث و جدید که با قرآن آمد قابل قیاس نیست و اصلا حقیقت دیگری در اسلام بیان شده است! با چنین دیدی باید اسلام و روایات را درک کرد! 👈از اینجاست که برای فهم اسلام نباید سراغ علوم بشری اعم از علم و فلسفه رفت. به تعبیر مرحوم میرزا مهدی در ابواب الهدی باید میان العلوم الجدیدة الحدیثة الالهیة و العلوم البشریة فرق قائل شد. ایشان اساسا اعجاز قرآن را در همین امر میداند. ✋دلیل روشنی هم ندیدم مرحوم میرزای اصفهانی برای این ادعای بسیار سنگین اقامه کند جز تحلیل لغوی واژه حدیث یا استدلال به مثل روایت ان حدیثنا صعب مستصعب که روشن است چنین دلالتی ندارد. البته احتمال میدهم ایشان در این زمینه به شکلی از مفهوم عهد قدیم و عهد جدید در فضای شرایع سابقه نیز الهام گرفته باشد. 👈در هر حال این رویّه دقیقا مخالف رویّه ی مشهور است که برهان و عرفان را همانند نقل روایی، معلّمی برای درک عمیقتر وحی میداند. از این رو نه تنها بدون پیش فرض و با ذهن خالی رفتن سراغ منقولات را تحسین نمیکند بلکه گاهی آن را باعث آسیب و یا دور شدن از مطلوب با محروم شدن از معلّم یا رفیق راه میداند. ♦نسبت تفکیکی با اخباری♦ مکتب تفکیک آن روی سکّه ی اخباری گری است که اینبار در حوزه ی معارف جلوه کرده است. اگر زمانی مرحوم ملا امین استرآبادی با نگارش فوائد مدنیة بر ضرورت تفکیک میان فقه شیعه و فقه عامّه و نقّادی اصول فقاهت در فروعات تأکید نمود، چند قرن بعد مرحوم میرزا مهدی اصفهانی دقیقا همین کار را با نگارش آثاری مانند ابواب الهدی در ضرورت تفکیک میان معارف الهی و معارف بشری دنبال نمود. 👈البته تفاوت این دو این است که مرحوم ملا امین دیدِ مثبتی به منطق و معارف بشری داشت و دید منفی به اصول فقه، ولی مرحوم میرزا مهدی اصفهانی نگاهی مثبتی به اصول فقه داشت بلکه خود از مروجان بزرگ اصول مرحوم علامه نائینی در مشهد بود و از آن طرف دید منفی به منطق و معارف بشری! ولی در باطن -همانطور که گذشت- یک روح دارند. 👈بنده شخصا نگارش این کتب تحولی مانند فوائد مدنیه ملا امین استرآبادی و ابواب الهدی میرزا مهدی اصفهانی را خیلی میپسندم و اینها را تلاشهایی مبارک و کتبی مهم میدانم به شرط آنکه در همان فضای اجتهاد کلان ساختاری فهمیده شده و خودشان تبدیل به بت نشده و بسان نمونه هایی از طرز تفکرهای کلان دیگر و قابل تأمل و پیگیری لحاظ شوند. ♦برکات مکتب تفکیک♦ انصافا مکتب تفکیک از جهاتی برکاتی را به همراه دارد که البته نباید به عنوان برهانی بر حقّانیت کامل آن و بطلان رقیبش استدلال شود زیرا عمدتا جهاتی عارضی است: 1⃣یکی تأکید مضاعف بر توجّه اصیل به فضای دین و پردازش و توصیف آن است؛ اینکه واقعا با دغدغه ی ویژه ببینیم خود دین چه میگوید. از اینجاست که نگاه توصیفی در این مکتب زمینه ی مهیّایی پیدا کرده و بستر مناسبی برای تمرکز بیشتر به قرآن و روایات در باب معارف ایجاد میکند. پشتوانه ی صحیح این امر هم این انگاره است که دین در بیان مقاصدش گنگ نیست! محتاج امر بیرون از خود نیست! شاید چیزهایی گفته که واقعا با آنچه فیلسوفان و عارفان میگویند متفاوت است. نباید طوری باب این امر را بست که همواره برخوردی تأویلی با متن دین داشته و همواره زمام فهم دین را به دست فیلسوفان و عارفان داد! نباید دین را سفره ای تهی از مائده ی آسمانی در نظر گرفت که عارفان و فلاسفه سر آن نشسته و بر سر آن طعام حاضر میکنند بلکه باید آن را مأدبه ای پر از طعامهای آسمانی دانست که باید در برابرش متواضعانه زانو زده و با انصات سخنش را شنید! همواره باید انتظار این را داشت که شاید دین دارد حقیقت جدید و برتری را مطرح میکند. نباید مثلا تعریف دین از قلب و نفس و روح و... را همواره به مباحث فلسفی تأویل برد! 👈البته در این راستا باید انصاف داد و میان افراطیّون و معتدلین در وادی فلسفه و عرفان تفکیک نمود. این اتّهام که مرحوم میرزا مهدی در ابواب الهدی بیان داشته که: «زعموا أنّ فهم مراداتهم متوقّف علی تعلّم العلوم الیونانیة» انصافا به بیشتر فلاسفه و عرفا وارد نیست هر چند به شکل یک آسیب شناسی قابل مطرح شدن است. در واقع هم هیچ عالمی تا کنون یکی از مقدّمات فقاهت یا تفسیر را یادگیری فلسفه و عرفان ندانسته است. 👈شاید بتوان گفت بستر و بافت و فضای حرکت مرحوم میرزا مهدی تغییر یافته! ایشان در فضایی این مکتب معارف را عنوان کرده که از طرفی امثال شیخیّه کرّ و فرّ بسیار داشتند و از طرف دیگر هنوز تفکّرات اصیلی مانند المیزان ها در فضای شیعی ظاهر نشده بود. 2⃣برکت دیگر فضای تفکیک در این است که با زهد در تعلیمات فلسفی و مانند آن به خوبی مانند آن کودکی که لختی پادشاه را دید عمق رکاکت برخی تأویلات ناصواب را بهتر متوجّه میشود. ⬇⬇