👈کناسه بازار مهم کوفه و محلّ اجتماع و عبور و مرور مردم در این شهر مهمّ اسلامی بود که گویا بین مسجد کوفه و مسجد سهله واقع بوده است. کناسة کوفه مانند بازار مربد در بصره بوده است. تاریخ خاطرات بسیاری از این بازار به یادگار گذاشته که در رأس آن 4 سال به دار آویخته بودن زید شهید در همین مکان بوده است فإنّا للّه و إنّا الیه راجعون. در روایتی هم آمده که قائم عجّل الله تعالی فرجه در همین مکان دجّال را به دار می آویزد! و في الأغاني أنه قال المدائني إن السيد الحميري وقف بالكناس و قال من جاء بفضيلة لعلى بن أبي طالب لم أقل فيها شعرا فله فرسي هذا و ما علي فجعلوا يحدثونه و ينشدهم فيه!
😢سخن به اینجا رسید در ایام محرم و صفر یک ذکر مصیبتی هم میکنم. در همین بازار بود که مسلم جصّاص سرهای بریده و کاروان اسرا را دید. مسلم که برای بنایی در دارالاماره به دستور ابن زیاد به کوفه آمده بود مشغول کارش بود که شنید صدای گریه می آید؛
😢از ماجرا پرسید که گفتند: (أتوا برأس خارجیّ خرج علی یزید). مسلم میگوید دستهای خود را که گچی بود شست و از قصر به کناسه آمد و الناس یتوقعون وصول السبایا و الرووس. ناگهان دید ۴۰ شتر که بر آن زنان را سوار کرده بودند آمد. کوفیان از روی دلسوزی به اطفال تمر و خبز و جوز میدادند و گریه میکردند! در همین حال ناگهان ضجه ها بالا گرفت:
😭(اذا بضجه قد ارتفعت فإذا هم أتوا بالرووس یقدمهم راس الحسین و هو رأس زُهری قَمری أشبه الخلق برسول الله و لحیته کسواد السبج قد انتصل منها الخضاب و وجهه داره قمر طالع و الرمح تلعب بها یمینا و شمالا فالتفتت زینب فرأت رأس أخیها فنطحت جبینها بمقدم المحمل حتی رأینا الدم یخرج من تحت قناعها و جعلت تقول:
یا هلالا لمّا استتمّ کمالا ...)
👈برگردیم به قصه! در همین زمان که ذو الرمة به این بیت رسید فقیه و قاضی معروف کوفه ابن شُبرُمه به ذو الرّمة اشکال کرد که با آوردن فعل کاد و نفی آن در واقع به زوال محبّت میّه اقرار کرده که خلاف مقصود شاعر است.
👈به عبارتی قول ذو الرمة را شبیه آیه شریفه: «فذبحوها و ما کادوا یفعلون» دانست.
👈ابن شبرمه همان عالمی است که در روایات ما بارها از او یاد شده و اینکه «ضلّ علم ابن شبرمة عند الجامعة املاء رسول الله و خطّ علی بیده إنّ الجامعة لم تدع لأحد کلاما فیها علم الحلال و الحرام».
👈نقل شده که ذو الرمة که شاعری فصیح بود و با مباحث علمی آشنایی نداشت به فکر فرو رفت و سپس اشکال را پذیرفت و به جای «لم یکد»، «لم أجد» آورد.
👈همین اشکال ابن شبرمه و قبول ذو الرمة یکی از ادله مثبتین قاعده «کاد نفیها اثبات و اثباتها نفی» بوده است.
👈 محقّقین از نحویون همانطور که در بیان ابن مالک گذشت بیان کرده اند که حقّ با ذو الرمة بود هر چند نتوانست از خود دفاع کند و خوب بود در وادی جدل به آیه شریفه «اذا أخرج یده لم یکد یراها» استدلال مینمود.
👈در همین فضا مرحوم محقّق رضی از برخی نقل میکند که در مورد این واقعه و ذو الرمة گفته است: «أصابت بدیهته و أخطأت رویّته» یعنی طبعش درست گفت ولی فکرش غلط! جمله ی جالبی به کار برده که میتوان آن را بسان کلمه ای قصار در اشاره به نکته ای مهمّ استفاده نمود؛
🔸«علیّ أن أقول و علیکم أن تحتجوّا»!🔸
🔵حقیر در مباحث نحو متعالی وقتی به اینجا رسیدم این عبارات را نگاشتم:
📖هذا کلام لطیف جدّا فإنّ الانسان قد یدرک بمجمل طبعه امورا لا یدرکه بمفصّل تعقّله فالزام النّاس بأن لا یقبلوا الّا الادراکات التفصیلیة تضییق علیهم بجهالة و الاحسن لذی الرمة أن یقول بما قال معاصره الفرزدق حین استشکل علیه بعض النحویین قوله فی مرفوعته:
📖و عضّ زمان یا ابن مروان لم یدع
من المال الّا مسحتا أو مجلّفٌ
📖فإنّه نقل ابن قتیبة فی الشعر و الشعراء: «قد سأل بعضهم الفرزدق عن رفعه إيّاه فشتمه وقال : علىّ أن أقول وعليكم أن تحتجّوا!».
👈در اینجا نیز فرزدق که نمیتوانست از موضع فکری از ادراک طبعی اش دفاع کند دست از طبعش نکشید و با تیزبینی خاصّی طبع خود را منبعی برای علم نحویون بیان کرده و جمله مهمّ دیگری که میتوان آن را نیز کلمه قصاری در این زمینه در نظر گرفت بیان نمود که: «علیّ أن أقول و علیکم أن تحتجّوا».
🔸تحت کل ذوق علم🔸
🔵یکی دیگر از قواعد کلّی که در این زمینه میتوان بیان نمود آن است که: «تحت کلّ ذوق علم»؛
👈بسیاری با استدلال به اینکه برخی امور ذوقی است گویا مرزی میان علم و ذوق بشری میکشند.
👈این ذوق گاهی مربوط به زبان و بلاغت است و گاهی مربوط به دیگر علوم طبعی انسانی رایج بین متعارف مردم.
👈ولی باید دانست اگر چیزی در ذوق بود یعنی خود علمی خاص است که هنوز تبدیل به علم تفصیلی نشده و علم به این علم برای دانشمندان حاصل نشده است.