#خاطره_عقد
شب عقدم بود خانواده خودمون سینی کم آورده بودن برا پذیرایی... اومدن آروم بهم گفتن یه سینی بده...سینی کجاست؟؟؟؟ منم یه سینی جلوم بود پر از اشغالهای ساندیسو شیرینیو اینا همه رو ریختم جلوی مادرشوهر عزییییزم و اینا سینی رو دادم بهشون بعد با دختردایی هام انقدر خندیدیم از خنده روده برشدیم عمدی نبود ولی خیلی حال کردم😂😂🤣🤣😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿