: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 یه سری نامزد بودم وعقد کرده سرظهر بود دیدم برادرشوهرم اومد دنبالم که گفت مادرم کارت داره😐🧐 منم شیک وپیک کردم با برادرشوهرم رفتم یه ۴۰ دقیقه با خونشون فاصله داشتیم خلاصه هوا گرم منم چادری رفتم دیدم مادرشوهرم ۲۵۰ کیلو گوجه ربی گرفته وبا وجود هشت تا دختر منم احضار کرده🤪😖 از قبل ناهار شروع کردیم خرد کردن تا شب شامو که خوردیم دیگه میخواستم آماده شم با شوهرم بیام خونمون ، پدرشوهرم گفت دیروقته همینجا بخواب😎🤓 بابا‌ و مامانم حساس ، مگه قبول میکردن پدرشوهرم خودش تلفن کرد وبالاخره راضیشون کرد برادرشوهرو شوهرمم فرستاد شب برن خونه خواهرشوهرم بخوابن😜😜 خلاصه من با دخترا تواتاق خوابیدمو صبح با یه دل درد شدید از خواب پاشدم😫 از بس دیروزش خم شدمو گوجه خرد کرده بودم دلم سردی کرده بود خلاصه مادرشوهرم یه چای دارچین داد و خوب شدم نگو منو برای کار میخواسته☹️👵 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿