🖤
کاش آن دقیقههای آخری که نفَست در خانهمان مهمان بود تا قیامت کش میآمد..
تصدقتشوم، شما که رفتی گویی رنگ ماتم را از ازل به دیوارهای خانه پاشیدهاند..
دسداسی که هرصبح آفتاب نزده گندم را به یاریاش آرد میکردی ، تنوری که نان را در آن میپختی، جانمازی که بوی آخرین نمازهایِ نشستهات را میدهد،بستری که میانش برای یک لحظه هم که شده از درد آسوده میشدی، برگی از کاغذ که یادگاریهای رحمة للعالمین را روی آن به کلمات تبدیل کرده بودی، صندوقچه گوشهی خانه، همانکه لباس عروست را میانش جای داده بودی، یادت هست؟!
همانکه سهم فقیر شد..
همهی اینها،
ای همهی پناهِ علی،
بغض حیدر را ترکانده، قرار حیدر را گرفته..
قسمت میدهم به اشکهایت در آن لحظههای آخر، بلندشو فاطمه!
علی با نگاه لرزانِ فرزندانت چه کند؟!
#نروقرارعلی..