عابدی که روز و شبش را به عبادت بگذراند و از حب تو بی‌بهره باشد، در حال تلف کردن عمر خویش است. از تنگی دایرۀ واژه‌هاست که به کار این فرد عبادت و به خودش عابد گفته می‌شود. دل بستن به چنین عبادتی، دل بستن به سراب است و جز آن که بهره‌ای از عقل ندارد، کسی به سراب دل نمی‌بندد. آقا! درست است که من عاشقت نیستم؛ اما تو را دوست دارم. درست می‌گویم؟ و اگر چه محبتم به تو زیاد نیست؛ اما همین کَمش هم غنیمت است. اشتباه که نمی‌کنم؟ آیا می‌شود به همین محبت کم، دل خوش کنم و بگویم عبادت‌هایم بیهوده نیستند؟ می‌شود با یک آری، دلم را عاری کنی از اضطراب؟ من با همین محبت کم دست و پا می‌زنم و می‌دانم که تو کمکم می‌کنی تا روزی عاشقت شوم. چقدر دوست دارم عبادت عاشقانه را! شبت بخیر حقیقت عبادت!