🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 632) قسمت 3
🌷 *یـار پـنـهـان* 🌷
🍀 ... هفته اوّل که گذشت، حال معنوی خوبی پیدا کرده بودم که متوجّه شدم بیشتر این حال را مدیون کنترل چشمم هستم. هفتهها یکی پس از دیگری سپری شد.
روز چهلم، مصادف شد با جمعه که بازار تعطیل بود.
طبق روزهای قبل، با یک حال خوبی اعمال را انجام دادم، زیارت عاشورا را که خواندم، منتظر بودم خبری بشود، کسی بیاید، چیزی بگوید، ولی هیچ خبری نشد.
آمدم دَمِ کفشداری، شماره را دادم و کفش هایم را گرفتم که بروم، دیدم زیارت نامه را همراه خودم آورده ام، برگشتم، زیارت نامه را سرجایش گذاشتم، نگاه دیگری به ضریح حضرت انداختم. شاید با همان نگاه، بیش از همه آن حرفهایی که نوشته بودم و در این چهل روز زیر لب زمزمه میکردم به آقا گفتم و رفتم.
با ناراحتی در ماشین، صد لعن و صد سلام را گفتم. به جلوی در مدرسه رسیدم، خلوتِ خلوت بود، هیچ کس نبود، وارد مدرسه شدم و درِ مدرسه را از پشت قفل کردم. آبی به صورتم زدم و به پشت بامِ مدرسه رفتم.
با حال عجیبی، دعای علقمه را خواندم، بعد سر به سجده گذاشتم و دعای «إلهی قلبی محجوب ونفسی معیوب وعقلی مغلوب وهوائی غالب ولسانی مقرّ بالذنوب.... » [۱] را خواندم و همین طور اشک میریختم و با حضرت بقیة اللَّه الاعظم علیه السلام دردِ دل میکردم:
آقاجان! پس اگر شما به فریاد من نرسید، دیگر چه کسی میتواند مشکل مرا حل کند. یا بقیة اللَّه - آقاجان! - ناامیدم نکن، دل پدر و مادرم را شاد کن آقاجان.
همین طور در حال اشک و گریه بودم که یک نفر به اسم، مرا صدا زد:
- آقا شیخ علی! آقا شیخ علی!
گفتم حتماً باز این بازاریها آمدند، استخاره میخواهند. از این که در این حال خوش، مزاحم میشدند ناراحت بودم. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: فریاد رس - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
📝 داستان سوم: یار پنهان - صفحه ۳۵ و ۳۶.
📚[۱]: این دعا در کتاب دعا و صلاة از بحار نقل شده است.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#فریاد_رس
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#یار_پنهان