هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 643) قسمت 2 🌷 یـاقـوت 🌷 🌱 ... دنبال راهی برای گفت و گوی با او بودم که ایستادن کشتی آن هم وسط مسیر، همه را متعجّب کرد. در همین لحظه ناخدای نسبتاً پیر، جلوی اتاقکش آمد و پس از صاف کردن صدایش با صدای نخراشیده ای گفت: «این قسمت از رود خیلی کم عمق است. با توجّه به سنگینی بار کشتی، باید چند متری را پیاده بیایید و کمی آن طرف تر سوار شوید.» سر و صدای مسافرها بلند شد مخصوصاً همان گروهی که لحظه ای از شوخی و خنده و مسخره کردن همدیگر دست بر نمی داشتند. یکی یکی از کشتی پیاده شدیم و کنار نهر به راه خود ادامه دادیم نگاهم به همان جوانی افتاد که با رفقایش در بزم خنده و شوخیشان شرکت نمی کرد. وقار و سنگینی خاصی داشت. ناخدا به تنهایی در کشتی بود و خیلی آرام آن را به جلو هدایت می‌کرد تا در گل نماند. مسافران هم که پاهایشان تا زانو در آب فرو رفته بود به سختی قدم به جلو بر می‌داشتند. در این حال متوجه شدم که آن شخص که اهل بذله و شوخی نبود از دوستانش عقب تر است. فرصت را مناسب دیدم و به سختی خودم را به او رساندم. بعد از سلام و خسته نباشید پرسیدم: «ببخشید آقا! برای من سؤال شده که چرا شما با رفقایتان یکی نمی شوید، و از آنها دوری می‌کنید و چرا آنها مذهب شما را مسخره می‌کنند؟» نگاه معناداری به من کرد و خیلی متواضعانه گفت: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم: یاقوت - صفحه ۴۰. گروه  ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor