🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
💎(داستان 665) قسمت ۱۸
💐 پـایـان انـتـظـار 💐
🍀 ... محمد بن عثمان كه گمان ميكرد تيرش به هدف نشسته، قيافه جدّي به خودش گرفت و نزديك تر رفت و با شيرين زباني گفت: فكري در سر دارم كه اگر بپسندي، تمام كارها درست ميشود.
- گفتم حرفت را بزن! چه ميخواهي بگويي؟!
- من كساني را دارم كه با مرجان نشست و برخاست ميكنند و حاضرند كاري برايت انجام بدهند. به شرطي كه نيمي از حمامت را با آنها شريك شوي. آنها حتي ميتوانند كاري كنند كه تو با حكومت رفت و آمد داشته باشي!
ابوراجح كه با شنيدن اين حرفها از غضب رگهاي گردنش متورم شده بود، با عصبانيت گفت: ديگر بس است ملعون! چه فكر كرده اي؟! ها! گمان ميكني كه من از تهديد آن خبيث ميترسم؟! من اگر هزار بار در روز بميرم بهتر است تا يكبار لقمههاي حرام سفره او را در گلويم بريزم، همان بهتر است كه روباهي مثل تو با پس مانده غذاهاي آن گرگ شكمش را سير كند، ما به همان يك لقمه نان حلال راضي هستيم.
محمد بن عثمان كه فهميد تيرش به سنگ خورده است، ابروهايش را در هم گره كرد و با حرفي كه بوي تهديد ميداد، گفت:
من به تو گفتم پيرمرد! حال خود ميداني! بهتر است كمي هم به فكر احمد و حليمه باشي.
با شنيدن اسم آن دو نفر، رنگ از روي ابوراجح پريد و با نگراني گفت: دهان كثيفت را ببند و اسمي از آنها به ميان نياور.
محمد بن عثمان در حالي كه به سوي خزينه ميرفت، با صدايي كه ابوراجح بشنود، گفت: بيا و خوبي كن؛ فردا هم مينشينند و ميگويند ابوراجح بيچاره را محمد بن عثمان به كشتن داد و سپس وارد آب خزينه شد.
هنوز ظهر نشده بود كه از روي بي حوصلگي درِ حمام را بست و به سوي بازار راه افتاد و پس از گشت و گذاري كوتاه به خانه رفت. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: پایان انتظار ، صفحه ۴۲ الی ۴۴.
داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: مسلم پوروهاب
ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#پایان_انتظار
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#مهدویت_انتظار
#مسلم_پور_وهاب
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران