🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
💎(داستان 665) قسمت ۳۱
💐 پـایـان انـتـظـار 💐
🍀 ... به او گفت: چرا فكر ميكني ميتوانم در اين كار كمكت كنم؟!
گوش كن ابوسعد! من همه چيز را درباره تو ميدانم و اگر تاكنون ساكت ماندهام به خاطر دوستي بين من و توست. من آن روز در حمام تمام سخنان شما را شنيدم و حتي ميدانم كه ديشب مخفيانه به او آب و نان خورانده اي! بنابراين آن پيرمرد به تو اطمينان دارد و حاضر است به حرفهاي تو گوش كند؛ حتي ميدانم كه تو هم مثل آنها در مذهب اماميه هستي و مذهب ما را لعن ميكني.
رنگ از روي ابوسعد پريد. هرگز فكر نمي كرد كه صالح، پنهاني حرفهاي آنها را شنيده باشد و از اين رو جانش را در خطر ميديد؛ چاره اي جز همراهي با صالح نداشت. لذا بدون اين كه خود را ببازد گفت: گوش كن صالح! من نمي دانم كه تو درباره چه حرف ميزني؟ ولي به خاطر گرفتن درهمها حاضرم با تو همكاري كنم؛ در ضمن در مقابل حمام چه چيزي به من ميرسد.
باشد ابوسعد! من هم حاضرم نيمي از آنچه را كه ميگيرم، به تو بدهم به شرطي كه او را راضي كني تا تمام حمام را به محمد بن عثمان ببخشد و در ضمن، او قول داده است كه اين پيرمرد را از بند خلاص كند تا به خانه اش برگردد.
ابوسعد براي اين كه به صالح بفهماند كه به خاطر گرفتن پاداش حاضر به همكاري با او شده است و از تهديدش هراسي به دل ندارد، حرفش را تكرار كرد و گفت: يادت باشد كه قول داده اي نيمي از آنچه را كه ميگيري، به من بدهي.
- باشد ابوسعد! هرچه را كه گرفتم با تو تقسيم ميكنم.
- آب، همراهت هست؟
- آب را ميخواهي چكار؟
بايد فكر كند كه با او همدل هستم تا آنچه را ميگويم از من بپذيرد و گرنه خودت بهتر ميداني كه با زور، اينها خم به ابرو نمي آورند. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: پایان انتظار ، صفحه ۷۰ الی ۷۲.
داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: مسلم پوروهاب
ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#پایان_انتظار
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#مهدویت_انتظار
#مسلم_پور_وهاب
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران