🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 💎(داستان 665) قسمت ۱۴ 💐 پـایـان انـتـظـار 💐 🍀 ... - تمامش كن حليمه! بيشتر از اين اسم آن ملعون را در اين خانه نبر. ما كه اينقدر بي صاحب نيستيم، خلاصه يكي هست كه به داد ما برسد. آن گاه دست دراز كرد و كاسه آب را برداشت و با فرستادن سلام بر حسين عليه السلام چند جرعه نوشيد و سپس به سمت حوض رفت. وضو گرفت و بر سر سجاده نشست، و با لغزاندن دانه‌هاي تسبيح به ذكر و دعا پرداخت. كم كم سياهي شب از راه رسيد و ستاره‌ها يكي پس از ديگري در سينه آسمان پديدار شدند و صداي اذان از مناره‌هاي بلند مسجد با هوهوي باد درهم آميخت و در كوچه‌ها طنين انداخت. طبق عادت هميشه، با صداي بلند اذان گفت و به نماز ايستاد. نمازش را آرام و شمرده خواند و در روشنايي چراغ خيره شد به نخل‌هاي بلند. در اين لحظه احمد هم از راه رسيد و در كنار حوض نشست و دست و رويش را شست، وضو گرفت و وارد اطاق شد. آرام و قرار نداشت و مدام دندان هايش را به هم مي‌فشرد. حليمه نيز كه چون مرغ سر كنده بين پدر و پسر بال بال مي‌زد رو به احمد كرد و گفت: - چه خبر شده پسرم؟! تا حالا كجا بودي؟ - توي بازار مادر، همه ما را طور ديگري نگاه مي‌كنند؛ بالاخره انگشت نماي مردم شديم. - نگران نباش احمد! خلاصه يك راه حلّي پيدا مي‌كنيم. در ثاني، پدرت افتخار شيعيان حلّه است. آن شب اصلاً خواب به چشم ابوراجح نيامد و با گفتن ذكر و خواندن قرآن تا سحر بيدار ماند. گاهي اوقات چشم به مهتاب مي‌دوخت و با خداوند درددل مي‌كرد. نزديكي‌هاي صبح، قرص ناني در بقچه اي پيچيد و مثل هر روز به سوي حمام راه افتاد و تا حليمه و احمد به خود بيايند، در پيچ و خم كوچه‌ها ناپديد شد و تسبيح گويان به حمام رسيد. وارد سرداب گرديد. تنور را روشن كرد و سپس در آن را گشود و وارد صحن حمام شد. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: پایان انتظار ، صفحه ۳۴ الی ۳۶. داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: مسلم پوروهاب ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖