✨﴾﷽﴿✨
🔹
#شرح_خطبه۳۳_بخش_دوم🔹
🔷من پرده باطل را مى شکافم
سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن مى افزايد: به خدا سوگند! من به دنبال اين لشکر بودم و آنها را به پيشروى وامى داشتم تا گروه طرفداران باطل، به طور کامل عقب نشينى کردند (و حقْ ظاهر و پيروز گشت); (أَمَا وَاللهِ إنْ کُنْتُ لَفِي سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا).
در مواردى که لشکريان تازه کارند و يا دشمن نيرومند و قوى است و احتمال عقب نشينى در آنان مى رود، فرماندهِ لشکر، بعضى از معاونان شجاع و آگاه خود را در دنبال لشکر قرار مى دهد که آنها را تشويق به پيشروى و حرکت به سوى جلو کنند و از عقب نشينى احتمالى آنها جلوگيرى کنند، در واقع لشکرهاى مهم مانند يک ناقه سوارى است که در گذرگاه هاى سخت، بايد يک نفر زمام آنها را در دست بگيرد و ديگرى از پشت سر به جلو براند تا از آن گذرگاه مشکل به سلامت بگذرد. گويا سخن امام در اينجا، اشاره به همين نکته باشد که پيامبر اين وظيفه را بر عهده من گذارده بود که لشکر تازه کار اسلام را در برابر انبوه مشکلات و خطراتى که در پيش دارند به جلو برانم. يا اين که اشاره به اين است که من و پيامبر، هر دو در پشت سر اين لشکر قرار داشتيم و آنها را به پيش مى رانديم (به قرينه جمله «فَساقَ النّاس»).
در هر حال همه اينها اشاره دارد به عصر قيام پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و نقش بسيار مهمى که على(عليه السلام) در پيروزى لشکر اسلام بر کفر داشت.
و حضرت براى اين که اثبات کند که وظيفه خود را به خوبى انجام داد، مى فرمايد: «من در انجام اين وظيفه هرگز ناتوان نشدم و ترس به خود راه ندادم. (مَا عَجَزْتُ وَ لاَ جَبُنْتُ).»
بديهى است که عقب نشينى يا به خاطر عجز و ناتوانى است و يا ترس و وحشت در عين داشتن قدرت، و هنگامى که امام مى فرمايد: «نه عاجز و ناتوان شدم و نه ترسيدم»، اشاره به اين مى کند که هيچ يک از عوامل ضعف و ناتوانى در من نبود.
سپس حضرت اين مقدمه را به ذى المقدّمه اى که هدف نهايى امام را تشکيل مى دهد، مربوط مى سازد و مى فرمايد: «هم اکنون مسير من (در حرکت به سوى ميدان جنگ جمل) نيز به سوى همان هدف است; (وَ إِنَّ مَسِيرِي هذَا لِمثْلِهَا).
آرى، امام در اين بيان اشاره به يک نکته مهم مى کند و آن اين که امّت اسلامى در آن زمان برگشت به سوى افکار و برنامه ها و سنن جاهلى را شروع کرده بود و هر روز از مسير پيغمبر و اسلام و قرآن فاصله بيشترى مى گرفت که يک نمونه آن، حرکت ظالمانه آتش افروزان جنگ جمل براى کسب قدرت، همراه با شکستن بيعت و ريختن خون مسلمانان است.
امام مى خواست اين عقب گرد به سوى جاهليت را در هم بشکند و باز، رسالت تاريخى خود را در حمايت از انقلاب اسلام، تجديد کند.
به همين دليل در دنباله اين سخن مى افزايد: به خدا سوگند! من باطل را مى شکافم تا حق از پهلوى آن خارج گردد.(فَلاََنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ).
با توجه به اين که «أَنْقُبَنَّ» از مادّه «نقب» به معناى «سوراخ کردن و شکافتن و گشودن چيزى» است، اين تعبير اشاره به اين حقيقت دارد که تا پرده هاى باطل شکافته نشود، حقْ ظهور و بروز نمى کند.
به تعبير ديگر، باطل هميشه سعى دارد تا پوششى بر روى حق بيفکند و آن را مخفى و مکتوم سازد. هنگامى که پرده هاى باطل شکافته شد، نور حق و جلوه واقعيّت، براى همگان آشکار مى گردد.
اين تعبير ممکن است که اشاره به نکته ديگرى نيز باشد و آن اين که اساس جهان بر حق است و در باطن هر موجودى حق نهفته شده است، به ويژه در فطرت هر انسانى نور حق قرار گرفته است، ولى باطل امر عارضى است که چهره حق را مى پوشاند.
هرگاه اين امر عارضى کنار رود، چهره حق از درون اشيا ظاهر مى شود و هرگاه تعليمات گمراه کننده از ميان برداشته شود، نور فطرت انسانى پرتوافکن مى گردد.
همان گونه که در آغاز خطبه گفته شد، محتواى اين خطبه با تعبيراتى که مختصرى با تعبيرات اين خطبه متفاوت است، در خطبه 104 نيز آمده است، در آنجا مى فرمايد:
(وَ أَيمُ اللهِ! لَأَبْقُرَنَّ الْباطِلَ حتّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِن خاصِرَتِهِ); به خدا سوگند! من، (پرده) باطل را مى شکافم، تا حق را از پهلوى آن بيرون کشم.
***
قريش از من چه مى خواهد؟!
در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به روابط خود با قريش در گذشته و حال مى پردازد; زيرا اين خطبه در آستانه جنگ جمل ايراد شده و مى دانيم که آتش افروزان جنگ جمل طلحه و زبير و افراد ديگرى از کينه توزان قريش بوده اند، که آشکارا يا در پشت صحنه حرکت اين جنگ را اداره مى کردند.
به همين دليل امام (عليه السلام) به عنوان يک هشدار اين سخنان را ايراد مى کند، تا مردم از انگيزه هاى واقعى جنگ جمل آگاه شوند، نخست مى فرمايد: «قريش از من چه مى خواهد؟«
#بخش_دوم_پارت_۱
#جلسه_چهل_سوم_دوشنبه_۶شهریور۱۴۰۲_۱۱_ماه_صفر