کاروان راهیان نور خواهران دانشگاه زنجان 💠به نام خدای عشق و شهادت 🔅رفتیدتاباشیم،نیستیم ولی شما هستید برایمان دعا کنید که حسینی باشیم 🔸رفته بودم برنامه افتتاحیه راهیان نور که توی سالن غدیربود.دونه دونه به همه دعوتنامه میدادند،گاهی بعضی هابی اهمیت رد میشدند بعضی هاهم مشتاقانه ایستاده بودند تا نوبتشون شه که دعوتنامه رو بگیرند.یه دعوتنامه ازطرف شهید حسین خرازی بود. عزمم رو جزم کرده بودم که حتما به امید خدا به این سفر برم. بالاخره روز موعود سررسید.امروز۱۸ اسفند ساعت ۲۲شب هست که همه توی دانشگاه زنجان دوره هم جمع شدیم که برای یک هدف به سمت یک راه بریم. توی اتوبوس انگار بچه هاحال وهوای دیگه ای داشتن، صمیمیت بین بچه هایی که اصلا همدیگه رو نمیشناختن موج میزد و هیچ کس احساس غریبی نمی‌کرد. صبح بعد از نماز صبح وخوردن صبحانه به سمت دوکوهه حرکت کردیم.صفاوصمیمیتی که داخل اتوبوس بین بچه ها بود وصف شدنی نبود.هیچ کس از طولانی بودن راه خسته نشده بود واین رو می‌شد ازچهره ی بچه هافهمید. هرکس توحال و هوای خودش بود،یکی ذکرمی‌گفت،یکی با کناردستیش صحبت می‌کرد،یه گروهی هم جمع شده بودن بازی های فکری انجام میدادن ورقابت شیرینی بینشون موج میزد.انقدربابچه هاگرم صحبت شدیم که نفهمیدیم کی به دوکوهه رسیدیم.وقتی از اتوبوس پیاده شدم دیگه پاهام در اختیار من نبودن بی‌اختیار به این طرف واون طرف می‌رفتم.تازه سفر ماشروع شده بود. 🔹 ‌ جایی که روزی بچه های لشگر محمدرسول الله(ص) به فرماندهی‌ شهید حاج ابراهیم همت وبچه های گردان حبیب ابن مظاهر و... در اونجا بودن.به ماگفته بودن قدم به قدمی که شما دارین اینجا پا میذارین روزی شهدای ما پا گذاشتن، قدر این خاک روبدونین. همه چیز دست نخورده بود.حتی جدول هایی که اونجا بود برای همون زمان بود،یا تانک های زنگ زده ای که روی تنش خاک نشسته بود اماروی دلش پر حرف‌هایی بود که ناگفته مونده بودن،فقط حال و هوای اونجا باگذشته فرق می‌کرد.من نمیدونم اون موقع دوکوهه چه حال و هوایی داشته اما الان دو کوهه غرق در سکوته وتنهای تنها... بعداز خوردن نهار راه افتادیم سمت معراج شهدا به داخل محوطه اطراف معراج رفتیم و از اتوبوس پیاده شدیم. در داخل محوطه ایستگاه صلواتی گذاشته بودند و به قول بچه ها شربت شهادت میدادند.کمی با خادمین آنجا صحبت کردیم. وضو گرفتیم و آماده شدیم تا به داخل حسینیه برویم. امروز شهادت امام هادی(ع) بود.صدای مداحی وروضه ی دلنوازی محیط اونجاروفراگرفته بود.همه یه حال وصف نشدنی وفوق العاده ای داشتند. معراج شهدا. خدای من . چه حال عجیبی داره. چه قدر اینجا بوی غربت میده.چه حزنی بر اینجا حاکم است. مگر اینجا کجاست؟ این ناله ها برای چیست.؟ این جا معراج شهدا است دلتنگی اینجا از دلتنگی مادران شهدا است برای فرزندان برنگشته شان. اینجا دیگر از غسل و کفن خبری نیست. شهید کفنش لباس رزمش است و آب غسلش خونش است که بر زمین ریخته شده. شهدای اینجا هم نیازی به غسل و کفن ندارند چرا که بدنی برای غسل ندارند و کفنشان هم کیسه سفیدی است که استخوانهایشان در آن جمع است. 🔆یاران شتاب کنید... گویندقافله ای در راه است که گنهکاران رادرآن راهی نیست،آری گنهکاران را راهی نیست،اماپشیمانان رامی‌پذیرند. 🔹مهم‌ترین اخبار دانشجویی دانشگاه‌های کشور را اینجا بخوانید👇 📣 @BSOuni