دخترجان ته تغاری خونهس و تا چند روز پیش، آخرین ورژن نوه در خانواده پدری و مادری بود. 😅
برای همین نوزاد و بچهی کوچولو از نزدیک ندیده بود.
وقتی که نوزاد بود، خیلی تلاش کرده بودم پستونکیش کنم ولی متاسفانه نشد که نشد! 😩
۴مدل پستونک مختلف داشت ولی اصلا عادت نکرد.
مامانها میدونن چقدر پستونک گرفتن بچه برای مادر" ُممِد حیات و مفرح ذاته" 😂
آخه یوقتایی بچه سیره جاشم تمیزه مشکلی نداره فقط دوست داره یچیزی مک بزنه تا بخوابه که اینجا پستونک ناجی مادره! وگرنه دوساعتی علافی!👌😅
خلاصه گذشت و ایام ماه صفر خونهی اقوام چند شب روضه بود. ماهم هر شب با بچهها میرفتیم.😊
اونجا خانومها خیلیهاشون بچهی کوچیک و نوزاد داشتن، یکی از این بچهها همیشه پستونک تو دهنش بود. 😚
دخترجان اوایل مینشست روبهروش و کلی وقت نینی رو نگاه میکرد.
بعد چند شب، یبار دیدم تو خونه یچیزی پیدا کرده و داره میمکه میگه این پستونکه! منم نینیم. 🥰
منم رفتم پستونک یادگاری نوزادی شو براش آوردم تا بازی کنه. کلی ذوق کرد تا شب که بریم روضه دهنش بود. 🥳
موقع رفتن گفتم بیا بذاریم تو خونه که شدیدا مخالفت کرد.اجازه دادم بیاره ولی میدونستم هرکی ببینه یچیزی میگه. 😅
خلاصه تو روضه و جمع هم همه میگفتن بده تو بزرگی اینو دربیار! 🤭
ولی من میدونستم که این یه حس زودگذره باید یکم تجربهاش کنه تا ازش عبور کنه. مخصوصا که تا چند وقت دیگه که انشاءالله نوزاد جدید بیاد، اگه این حسش اقناع نشده باشه ممکنه زمینه حسادت رو فراهم کنه.🥶
فردای اون روز یکم کمتر باهاش بازی کرد و موقع روضه هم نیاوردش و کمکم تموم شد. 😌
به همین راحتی ازش عبور کرد.
گاهی باید بعضی رفتارهای بچهها رو نادیده بگیریم تا تجربه کنه و ازش عبور کنه.☺️
#کافه_خاطره🎈
☕️
@cafe_taamol
ツکافه تخصصی تعامل✿