#رمان_آنلاین_تمام_قلب_تو
#قسمت_40
رفتیم.تو پرو جوری که موهام خراب نشه لباسم و پوشیدم با آرایشم خیلی خوشگل شده بود..کفشامم پوشیدم و وسایلم و توی یکی از کمد های اتاق پرو گذاشتم و کلیدش و برداشتم برگشتم سمت عسل یک پیراهن عروسکی کوتاه سفید _ مشکی پوشیده بود مدلش عین لباش من بود فقط بالا تنه سفید بود و.دامنش مشکی و چون موهای خودش مشکی بود خیلی خوشگل شده کفش پاشنه 10 سانتی مشکی هم پوشیده یود موهاشم.مثل من باز گذاشته بود..رفتیم بیرون یکم نشستیم دیدم حوصلم سر رفته. دست عسل و گرفتم و بلند شدیم رفتیم وسط آهنگ نداشتن مولودی خون آورده بودن..رفتیم به زور یاسمن. و بلند کردیم و مجبورش کردیم باهامون برقصه..بماند که چقدر برای من و عسل خواستگار پیدا شد..از خنده غش کرده بودیم ملت و می گذاشتیم سر کار خلاصه کلی شیطنت کردیم..تا آخر شب خیلی حال داد..شام و خوردیم لباسامون و.عوض کردیم و رفتیم بیرون بابا و عمو ها و.پسر عا یک.جا ایستاده بودن.. رفتیم پیششون و بعد کلی دعوا قرار شد عسل و بردیا و امیر علی بیام تو مماشین من..بردیا هم به زور دست آرشام و.کشید و آورد این طرف اون 3 تا رفتن عقب آرشام هم آومد پیش من قشنگ این ضرب المثل مار از پونه بدش میاد در لونه اش سبز میشه رو برای من گقتن..محسن راه افتاد بقیه هم دنبالش..امیر علی و عسل اینقدر ساکت بودن که حالم داشت بهم می خورد..بردیا هم نقش برادر غیرتی و اون وسط داشت..داشتیم تو اتوبان ویراژ می دادیم که ماشین سامی آومد کدارم شیشه رو.کشیدم پایین حسین که کنارش نشسته بود گفت:
_ آوین خانم اتوبان و ببندیم?!
به جلو نگاه کردم ساعت 1 شب بود واتوبان ها خلوت برگشتم سمتش و گفتم :
_ 300 متر جلوتر..
اون به سامی گفت و.اونم گازش و.گرفت منم گآرش و گرفتم و تو مکان مورد نظر پیچیدیم جلوی هم تا اون ها برسن..اون 3 تا پیاده شدن و فقط من و آرشام موندیم..آرشام پوفی کشید و.گفت:
_ این مسخره بازی ها چیه?? بریم خونه..
شونه ای بالا انداختم و گفتم:
_ کسی مجبورت نکرده بود بیای می.تونستی با مامان اینها برگردی..
_ اگه بردیا نبود حتما این کا رو می کردم..
_ پس غرش و.سر من نزن..
_ فعلا که...
نگذاشتم حرفش و بزنه و پیاده شدم اینقدر این مدت سر درس بودم که اعصابم ضعیف شده بود حوصله کل کل و نداشتم چند دقیقه بعد رسیدن رفتیم جلو و کارت بانکی محسن و با رمز گرفتیم تا رضایت دادیم بره آخه پول نقد نداشت..رسوندیمشون خونه و خودمون برگشتیم خونه ساعت 3 بود رسیدیم خونه ماشین و توی پارکینگ گذاشتم و هر دوپیاده شدیم.و.بی حرف هر کدوم رفتیم تو اتاقمون....
@caferooman
ادامه داره....😅😒