#رمان_آنلاین_تمام_قلب_تو
#قسمت_185
باورم نمی شد آرشام صاحب این پیست بود؟؟ با چشم های درشت برگشتم سمت ادلاین خندید و شونه ای بالا انداخت با اخم نیشگون محکمی از پاش گرفتم
با درد آخ گفت و گفت:
_ چته وحشی
_ چرا به من نگفته بودی؟؟؟؟
_ به من چه خودش گفت کسی چیزی بهت نگه....
چشم هام و تنگ کردم و گفتم:
_ ببینم تو تمام این مدت فحش هایی که به صاحب پیست می دادی با آرشام بودی؟؟
خندید و گفت:
_ خب آرشام زور گو به من چه؟؟
_ حالا بعدا به حسابت می رسم....
خندید و چیزی نگفت به صحبت های آرشام که درمورد پیست و کیفیت مسابقات بود گوش دادم توی دلم داشتم براش می مردم خیلی با صلابت و جدی حرف می زد
سر 10 دقیقه صحبت هاش و تموم کرد و اومد کنارم ایستاد با حرص نگاهش کردم یکم نگاهم کرد داشت لب و لوچه اش و به زور نگه می داشت که نخنده آخرم خودش سرم و برگردوند سمت مجری مدال هامون و آوردن و انداختن گردنمون....صدای جمعیت حتی توی فضای باز کر کننده بود....
@caferoooman
نویسنده: یاس
ادامه داره.......