🔶سرگذشت استعمار جلد اول🔶 ⬅️سفر به آن سوی دریاها 🌕قسمت دوم گاما با اطلاعاتی که از مسلمان مست بی قید احمدبن ماجد گرفته بود به شهر کالیکوت در هند رسید او شهر را مملو از تاجران عرب و مسلمان دید با شاهزاده ای عاشق طلا و جواهر و البته با اندوخته ای فراوان از ادویه و جواهرات گاما بعد از صحبت با شاهزاده و برقراری قرار بر سر معاملات خواست که از کالیکوت خارج شود اما برای فرار از تعرفه ی مالیات هندی ها ، در کشتی خود تجار و اغنیا هندی را گروگان گرفت و این امتیاز را با ندادن مالیات به هندی ها معاوضه کرد و برگشت البته او امتیاز دیگری هم پیدا کرد و آن نامه درخواست شاهزاده هندی برای مراوده تجاری با پرتغالی ها بود حالا طعم تصرفات در هند زیر زبان پرتغالی ها مزه کرده بود و کشتی های نظامی و تجاری فراوان با کاپیتانی کابرال راهی هندوستان کردند ، او اما از ترس برخورد نکردن کشتی هایش با سواحل آفریقا آنقدر به سمت میانه ی اقیانوس اطلس حرکت کرد که برزیل در آمریکای جنوبی را کشف و آن را هم به نام پرتغال کرد و پس از آن راهی هند شد اما برای پیروزی در مذاکرات تجاری با آنها خوی وحشیگری غربی ها را به کار گرفت او کشتی حامل ۳۸۰۰ نفر از حاجیان هندو که از مکه برمیگشتند را ابتدا تصرف کرد ، سپس اموال آنان را مصادره کرد و پس از آن از همه مسافران دوازده هزار دوکا (واحد‌پول پرتغال) باج گرفتت و در نهایت حیوانیت ، کشتی و تمام ساکنینش را آتش زد او به این جنایت بسنده کرده و برای تسلط به شهر کالیکوت از شاهزاده خواست تمام مسلمانان را اخراج کند و خود نیز ورود تمام کشتی ها به بنادر را ممنوع کرد اما شاهزاده نپذیرفت او هم شهر را به توپ بست و پس از آن به شهر کناری یعنی کوشن رفت و از اختلاف بین دو شاهزاده همجوار و همسایه بهره برد و با راجه کوشن وارد معاملات گسترده شد اما به او هم وفا نکرد ، از او خواست که موافقت کند تا پرتغالی ها در کوشن قلعه بسازند و بمانند و هرقدر ادویه میخواهند با هر قیمتی که پرتغالی ها تهیه کنند بگیرند و بروند و بعد از این همه سلطه گری باز هم در کنار کوشنی ها نماندند و وقتی کالیکوت ها به آنها حمله کردند ، پرتغالی ها رفتند و کوشنی ها را تنها گذاشتند و راجه کوشن هم مغلوب شد و از مملکت خود گریخت اما پرتغالی ها و به خصوص پادشاه آن مانوئل دست از شرق برنمیداشتند او کشتی های مختلف روانه هندوستان کرد در آنجا حکومتی وابسته به پرتغال را در کوشن ایجاد کرد و علاوه بر حملات متعدد به شاهزاده کالیکوت در اقیانوس. هند با مصری ها هم که از کشتار وحشیانه حجاج خشمگین بودند میجنگید اما رویای دیگر مانوئل که حالا معروف به مانوئل خوشبخت شده بود حکومت بر پرتغال و اسپانیا بود و تنها راه را در ازدواج با دختر پادشاه اسپانیا میدید او برای فرمانروایی بر شبهه جزیره ایبری{اسپانیا و پرتغال} با دختر پادشاه ازدواج کرد اما این دختر بد صورت و خشکه مقدس و بد اخلاق باعث دردسر او شد و او را دائم مقابل مسلمانان قرار داد البته در نهایت از دنیا رفت و مانوئل دوباره متوجه اقیانوس هند و آفریقا شد پرتغالی ها رویه عجیبی برای تصاحب سرزمین ها داشتند ، انبارهایی به بهانه انبار کالا میساختند ، بعد از مدتی آن را مملو از سلاح میکردند و با اختلاف افکنی بین خوانین و شاهزاده ها ، کاری میکردند که یکی از دو طرف دعوا از آنها کمک بخواهد، سپس به او با همان سلاح ها کمک میکردند وقتی پیروز میشد و مستقر میگشت دیگر یک شاهزاده وابسته به پرتغال بود اما نفر جدیدی که مانوئل برای کار در هند فرستاد بسیار خوش اشتها تر بود آلفونسو دآلبوکرک خلیج عدن و تنکه هرمز را فتح کرد و تا حدود صد سال آنجا ماندگار شد، او دست از ژاپن و اندونزی و مالزی هم نکشید و آن مواطن را هم اشغال کرد، از شمال تا قلب آفریقا پادگان نظامی ساخت و تصمیم گرفت مسیر رو خانه نیل را عوض کند تا تجارت مصر و مسلمانان را نابود سازد اما مانوئل که به خاطر شدت هزینه سازی های مالی آلبوکرک به او بدبین شده بود نامه ای سراسر توهین و تحقیر برای او نوشت اما عمر آلفرد به دنیا نبود تا پاسخ بدهد و از دنیا رفت ✍️سیدکمیل ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ به کانال کمیل بپیوندید @chanel_komeil