⛔ هوس/online ⛔
به هیچکس از این مهمونی چیزی نگفتم .تا یه روز یکی از عزيزام دم غروبی بهم زنگ زد احوال پرسی و حرف از م
من ترس تمام وجودم رو گرفت با شنیدن این حرفا انگار تازه از خواب بیدار شده باشم .تازه فکر کردم چه کار اشتباهي کردم.ترسمم فقط به خاطر عابروم بود.به شوهرم گفتم اینجوری شد سر کوفت های شوهرم شروع شد چید گفتم گوش نکردی .حتمن باید بزنن در گوشت طلاقت بدن که نکنی .خلاصه پشیمون شدم به فکر تموم کردن بودم .تو تمام این مدت نمازم اول وقت بود .دوست شهیدم داشتم شهید ابراهیم هادی.حتی نماز شب خونم بودم خیر سرم.نمی دونم با دعای کی بود که ختم بخیر شد. تونستم اراده پیدا کنم که بتونم کنار بزارم چت کردن رو .از خدا کمک می خواستم روضه گوش می کردم کمک می خواستم از دوست شهیدم که عکس پروفايل و صفحه گوشيمم عکسش بود. تا غروب همون روز که جواب خانم قرآنی رو شنیدم دنبال بهونه بودم برا بلاک کردن.که شب هیچ وقت پیام نمی داد اومد پیام داد.تبریک ماه جدیدبعد ماه صفر.که سر یه مسله بحثمون شد وبهونه دستم افتاد وسریع بلاکش کردم .تا دوهفته بلاک بود بعد دليت اکانت زدم .گفتم خوب نداره منو دیدم سریع اومد احوال پرسی شمارم رو هنوز ذخیره داشت.بهش گفتم همه قضیه رو و گفتم می خوام تموم بشه همه چی .گفت باشه ولی به خدای احد وواحد تمام این مدت به چشم خواهر باهات حرف می زدم و درد ودل می کردم.حلالم کن.بلاک نکن من پیام نمی دم دیگه .وهمينم بود تا با کانال شما آشنا شدم.خوندم و گریه کردم که چرا چی شد به اینجا رسیدم .من اهل این کارا نبودم.😔😔♀♀ .... 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 ✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛ پلی میسازیم ب نام ؛برای رسیدن به های از دست رفته 💚👇👇 eitaa.com/joinchat/3779723272C22d0624772