می‌گفت در آن زمان آخوند شهر ما دفترچه‌ای داشت که در آن سی جلسه سخنرانی نوشته شده بود. هر سال ماه رمضان هر روز یک جلسه از آن را ارائه می‌داد. او به رحمت خدا رفت و پسرش جانشینش شد. همان دفترچه به پسر به ارث رسید. داستان همان بود که بود. می‌گفت همه کلمات دفتر را حفظ بودیم. قبل از اینکه بگوید می‌دانستیم قرار است چه بشنویم. حالا بعضی‌ها می‌گویند آن زمان مردم دیندارتر بودند و من مقایسه می‌کنم اوضاع امروز و آنروز را. تمنای امروز ما از دین. مسائل دینی امروز ما. چالش‌های ما با جهان غیردینی و ضددین، کجا و نگاه ما به دین در آن زمان کجا!!! عده‌ای نادان یا ناسپاس می‌گویند جمهوری اسلامی ایران مردم را بی‌دین کرده است؛ از دین زده کرده است. سؤال من این است: کدام دین؟!!!