واقعیت جزئی از حقیقت است؛ همچنان که زمین بخشی از آسمان و دنیا بخشی از آخرت و ماده بخشی از معنی و زندگی دنیوی بخشی از زندگی انساان. وقتی محاسبات ما بدون در نظر گرفتن کل و بر اساس جزء است، برنامه جزئی ارائه می‌دهیم و دوام و قوام و آرامش و امنیت و استحکام و ثبات حیات را از دست می‌دهیم. هر تجربه جدید ما را به بی‌نظمی جدید می‌رساند و تولید وحشت و حیرت و گمراهی و گمگشتگی می‌کند. دائما مسیر پیش رو تاریک و ناشناخته و فرورفته در ظلمات و خطرهای پیش‌بینی نشده است. همواره آینده ترسناک است. انسان در چنین شرایطی ترسو بار می‌آید و حداقلی می‌فهمد و حداقلی زندگی می‌کند و حداقلی می‌خواهد و حداقلی حرکت می‌کند و حداقلی رشد می‌کند و حداقلی لذت می‌برد و حداقلی بهره می‌برد. کسی که جزئی نگاه می‌کند و جزئی باور می‌کند دائم فهمش، عقلش، شعورش احساسش، اعتقادش، عزمش، تصمیمش می‌شکند. بی‌اعتبار می‌شود. باطل می‌شود. بی‌ارزش می‌شود. شخصیتش زیر بار این بلاتکلیفی و بی‌اعتباری تصمیم و بی‌ارزش بودن محاسبه له می‌شود. ساییده می‌شود و از بین می‌رود. انسان بی‌هویت می‌شود و قهر می‌کند با عقل حداقلی جزئی مادی‌نگر و کم کم نسبت به هر عقلانیتی می‌شورد و بر هر نظمی اعتراض می‌کند و هر قانونی را باطل می‌کند و به سرعت تمام مسیرهای زندگی و امکان‌های بزرگ شدن را تخریب می‌کند. انسان جزئی نگر به تدریج به انسداد مطلق می‌رسد و در گوشه یک بن‌بست نمور و سرد و تاریک آرزوی تمام شدن می‌کند. بلکه اقدام به تمام شدن می‌کند. حال با بازی خود را به جنون می‌زند و نقطه پایان بر رشد خود می‌گذارد و صورت زیبایی مثل زنده بودن کودک درون را برای آن تدارک می‌بیند و یا با حیوانات زندگی می‌کند و مرگ حیات انسانی را با بازگشت به حیوانات اعلام می‌کند و بی‌گناهی و صداقت حیوانات را بهانه می‌کند و حسب و نسبش را به حیوانات بازمی‌گرداند و از آن طریق مسیر جدیدی برای خود تدارک می‌بیند و یا با انواع مخدرات و مسکرات قوه عقل را تعطیل می‌کند تا با تنازل از خرد و اندیشه مسئولیت‌پذیری را کنار بزند و در خلأ مستی نعشگی دمی بیاساید و بعد از مدتی اجبارا به زندان تنگ جزئی اندیشی بازگردد. اگر عقل نخواهد مرا از این تنگنا و تاریکی فزاینده نجات دهد به چه درد می‌خورد. همان بهتر که به سوی جنون و شورش و جوکر شدن و زامبی شدن و یا ربات شدن پیش می‌رود. تا به عنوان یک حیوان یا گیاه یا شیء مسیر تمام شدن و نابود شدن را با درد کمتری ادامه دهد. اگر حیات امتداد نداشته باشد ما به سقوط انتحار دچار خواهیم شد. انسان جزئی‌اندیش غافلگیر می‌شود و ناگهان و ناخودآگاه گرفتار می‌گردد. این فضای پیچیده و غیر قابل مهار و برنامه‌ریزی جهنمی جزئی از آن جهنم کلی است. اگر کل نقشه را ببینید و نسبت به آن برنامه‌ریزی کنید، می‌توانید از بسیاری پیشامدهای مرگ‌آفرین و خطرزا پیشگیری کنید و راه رشد و بالندگی و ارتقاء وجود را بپیمایید. دین به این منظور از سوی خداوند نازل شد تا از بالاترین مقام وسیع‌ترین چشم‌انداز و جزئیات متناسب با آن را ارائه دهد. و اینطور نباشد که مارپیچ هزار توی حوادث دنیا پس از صرف سرمایه عمر چند هزارساله به نقطه‌ای برسی که ببینی مسیر نبوده و بن بست بوده و ناچاری بازگردی و یا در همانجا درجا بزنی و بمیری. امروز غرب به آن بن‌بست بزرگ رسیده و با دست‌پاچگی تمام مردم را به فضای مجازی می‌ریزد تا ازدحام جهنمی پایان دنیا همه را زیر دست و‌ پا خفه و نابود نکند. ما به برکت انقلاب از این غافله عقب ماندیم و اولین قومی هستیم که می‌تواند از مسیر غلط بازگردد و راه درست را پیدا کند. پیش از تمام شدن.