وقتی می‌گوییم کربلا خط قرمز خداست، صورتی‌ها یاد مدادگلی جامدادی‌های دوران ابتدایی خود می‌افتند. انگار تصوری فانتزی از آن دارند. در کنار قاب‌های رنگ و وارنگی که مثل بت برای زندگی خود تراشیده‌اند. اما حسین خط قرمز خداست به رنگ خون. فرض کنید خداوند حاضر شود برای فهمیدن ما حسینش را فدا کند و ما مقاومت کنیم. اگر به تاریخ بازگردید خواهید یافت که حجاج خط قرمز را معنی کرد با ۱۲۰۰۰۰ قتل... البته پیش از آن مردم مدینه این خط قرمز را با تمام رگ و پی و جان و مال و ناموس خود درک کردند. یک خط قرمز پررنگ ننگین. مردم مکه، کوفه، بصره، شام... هم بی‌نصیب نماندند. حتی فراتر از آن. خداوند شمشیر را از جلادی به جلاد دیگر سپرد تا خط قرمز را با رسم شکل نشان دهند. هیچ کس زورش به خدا نمی‌رسد. الآن ۱۳ قرن است که مردم دارند تاوان کربلا را می‌دهند. انتخاب یزید آزاد است، اما تحملش اجبار. مقاومت حدی دارد. ریل قطار حوادث که از خط حسین خارج شد و در جهان یزید معنی شدی، معلوم نیست بازگشتی هم در کار باشد. جهان یزید همه چیزش یزیدی است. مواظب باش به روزگار یزید دچار نشوی...