غالبا سؤالات غلط، پاسخ غلطی دارند که زنجیره سؤالات غلط را حفظ میکند و به پاسخهای غلط عمق و شدت بیشتری میبخشد.
یکی از آن پاسخهای غلط که ما را به قهقرا میبرد، خوخواهی است.
پاسخ خودانکاری را اگر با خودخواهی دادی، دقیقا انتظار سؤال غلط را با پاسخ غلط متناسب برآورده کردهای. خودخواهی تکمیل و تقویت مشکل خودانکاری است، نه راه حل آن.
پاسخ درست به سؤال غلط کدام است؟! پاسخ درست شکستن زمینی است که سؤال غلط آن را مبنا قرار داده است.
پاسخ خودانکاری و خودخواهی، هر دو در خودسازی است. خودسازی تبدیل مشکل به مسئله است.
خودخواهی و خودانکاری مانند دو بند گره میمانند. هر چه کشیده شوند، گره باز نخواهد شد؛ کور خواهد شد. راه حل تمرکز روی هسته اصلی گره و گشودن آن با خودسازی است.
میدانم که در این صورت کار سخت خواهد شد؛ اما این یکی از انتخابهای پیش روی ما نیست، تنها راهکار است.
نزاع آن آقا و آن خانم و امثال دوگانهها و دعواها و تقابلهای اینچنینی که هر روز دامنه آن گستردهتر و شدیدتر میشود، در زمین غیر خودی خودانکاری و خودخواهی شکل میگیرد.
الآن واقعا نمیخواهم روی جزئیات متمرکز شوم. مخاطب بنده میداند که نظر من در مورد حجاب چیست. نظرم در مورد فیلم در دست دشمن چیست. نظرم راجع به توهین به روحانی و روحانیت چیست. شاید بداند که نظرم در مورد رعایت مضاعف و بلکه چند برابری زنان چیست و نظرم راجع به رعایت حال کودکان. مسئله کمی بیش از اینهاست. مسئله فهم فضا و قابی است که در آن قرار گرفتهای. ابتدا باید قاببندی درست باشد. فضا زیبا باشد. تناسب برقرار باشد. مناسبت ایجاب کند. صورت، بپذیرد. قلم و قدم بر جای بنشیند. اجزاء تعریف شوند و چسبندگی برقرار باشد.
در فضای ضد خودسازی، هر طرح مسئلهای میتواند حساسیتبرانگیز و التهابآفرین باشد.
مثل دارویی که انتظار داری درمان کند؛ اما شوک وارد میکند. حتی باعث مرگ میشود. درد میکشی و سعی میکنی درمان کنی؛ اما دارویی که در اختیار داری الآن و اینجا با بخش دیگری از تو درگیر است.
دارد با آن میجنگد و سعی دارد نابودش کند. آن هم بخشی از توست. هر چند تو این را عدم تعادل و بیماری بدانی. این واقعیت صحنه توست. دچار آن هستی. تا وقتی زمینه این حساسیت را برطرف نکردهای استفاده از آن دارو ممنوع است. از ترکیبات دیگری استفاده کن. از راه دیگری وارد شو.
خود اجتماعیات را بشناس و نسبت به حساسیتهایش آگاه باش. نمیتوانی بگویی هر چه باداباد باید این دارو مصرف شود. حساسیت کاری میکند که اصلا دارو به درد نرسد و به درد نخورد؛ بلکه درد بیافریند.
اگر مسئله خودخواهی نباشد و اصلاح باشد، آنگاه توجه به حساسیتها لازم و واجب است.
نمیتوانی منافق را انکار کنی. او هست. همه جا هم هست. وقتی جامعه تو گرفتار خودانکاری و پاسخهای غلط به آن است، قطعا منافق حضور دارد. اساسا این شرایط نفاقپرور است. منافقخیز است. خلل و فرج موجود در خودانکاری و خودخواهی بستر مناسب نفوذ و نفاق را فراهم میکند. آلودگی روی زخم مینشیند. این زخم موجود است و مرهم مفقود.
پس وقتی خواستی در برابر یک منکر اقامه دعوا کنی، ببین آیا شرایط خودسازی چگونه است. دوایر «خود» را بررسی کن. ببین آیا درمان مؤثر است یا تو ایزار کافی نداری؟! فقط خود فردی و صنفی و حزبیات را نبین. خود اجتماعی و عمومی و جهانیات را هم مد نظر قرار بده. معادله را درست حل کن. معادله را ساده نکن. شوربختانه این دستگاه معادلات چند مجهولی را خودت باید حل کنی. ما هنوز به سطحی از خودسازی نرسیدهایم که معادلاتمان ساده شود.
حکومت بناست همین کار را انجام دهد تا مردم سادهتر زندگی کنند. حکومت دستگاه معادلات را دست میگیرد و تکلیف تعدادی از متغیرهای کلان را معلوم مینماید. آنگاه معادلات سادهتر وارد دایرههای خود کوچکتر میشود. مردم در این صورت آسودهتر زندگی میکنند.
اما جریان خودخواهی و خودانکاری، مانع حل معادلات دستگاه میشوند. آنها جکومتها را در نقطه کانونی حمله خود قرار میدهند و هر جامعه و اجتماعی را آلوده میکنند تا با تفرقه، معادلات پیچیدهتر و حل و فصل مسائل محالتر به نظر برسد.
آنگاه بسیاری از مردم دیگر بلد نیستند مسئله را حل کنند. حق دارند. حل برخی مسائل واقعا سخت و سنگین است.
قرار بود حکومت مثل سیلشکن سر راه مشکل قرار گیرد و آن را تکه تکه کند. کوچک کند و قابل مصرف برای جامعه نماید. اما به هر دلیل این کار کمتر انجام میشود و معادلات پیچیده رها و عریان سر از کف جامعه درمیآورند و مردم را دچار حیرت و سرگردانی میکنند.
آن روحانی و آن خانم دقیقا دچار همین فضا شدهاند. من به خاطر تجربه زیسته مهربانی آن روحانی را میفهمم. مهربانی یک زن را چشم بسته تصدیق میکنم؛ اما حتی اگر این نبود، آغوش گرم آن خانم برای آن کودک یعنی محبت...