همه ما یک راز بزرگ داریم. نامش تولد است.
راستش ما به تولد عادت کردهایم. مانند ماهی که از آب سؤال نمیکند، ما در زندگی غوطهوریم.
این راز بزرگ را از دل مادر با خود آوردهایم. قدیمیترین یاد ماست در دنیا.
هیچ عالمی از علوم انسانی و طبیعی و ریاضی نتوانسته بفهمد که این چیست.
آنقدر این راز برای ما عادی جلوه میکند که برخی گمان کردهاند، اساسا روحی وجود ندارد و زندگی صرفا یک تحریک است و تدریج است و تکامل.
لحظهای که روح، تن را در آغوش میکشد، و غرق در مهر و لطف خویش میکند و پس از آن تا وقت معلوم هیچ لحظه و نقطهای نیست که از آن فارغ شود و غافل شود و فروگذارد.
آدمهایی که وارد فضای راز انسانی نشدهاند و در انسانیت، رمزهای بودن را کافی دانستهاند و بیشتر وقت خود را به رازهای دیگر موجودات آسانتر صرف کردهاند، باور نمیکنند آن اتفاق را.